بیا دست قشنگ مهربانت را عصایی کن که برخیزم

و شور انگیز و شوق آلود بدامان شقایقها بیاویزم

بدزدم تیشه فرهاد عاشق را و بی پروا چنان رعدی بنای سنگی غم را فرو ریزم

بسازم کلبه عشقی میان باغ فرداها

و حافظ وار بر بام فلک طرحی دگر از عشق اندازم و نقش دیگری ریزم

بیا واکن لبانم را به تکرار سرود عشق که من آن مرغ غمگین شباویزم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد