از برت دامن کشان، رفتم ای نا مهربان
از مـن آزرده دل، کـی دگـر بینـی نشان
رفتم که رفتم؛ رفتم که رفتم

 از من دیوانه بگذر ، بگذر ای جانانه بگذر
هـرچـه بـودی، هـرچـه بـودم، بــی خـبر
رفتم که رفتم، رفتم که رفتم

شـمع بزم دیـگران شو، جام دست این وآن شو
 
هرچه بودی، هرچه بودم بی وفا رفتم که رفتم
بـعـد از این، بـعـد از این، کن فراموشم که رفتم
دیـگر از، دسـت تـو، مـی نـمـیـنوشم که مستم
با دل زود آشـــــنــــا، گـــشــتــم از دامــت رهــا
بی وفـا، بی وفـا، رفتـم که رفتم، رفتم که رفتم

من نگویم که به درد دل من گوش کنید
بهتر آن است که این قصه فراموش کنید
عاشقان را بگذارید بنالند همه
مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد