زول میزنم به آینه رو به خودم می ایستم

انگار بعد از دیدنت اونی که بودم نیستم

تاریک بودم تو خودم تصویر تو مهتاب بود

انگار تا قبل از چشات هر چی که دیدم خواب بود

 نگاهتو ازم نگیر که بی نگات سردرگمم

مثل تو دریا نیستم اما پر از تلاطمم

نگاهتو ازم نگیر فرصت بده فقط یکم

از حال و روز من نپرس بغضم نمیزاره بگم

یک بار هر روز دلهره یک عمر هر شب بی قرار

یه عمره اما تو یه شب خودتو جای من بزار

میمیرم اون روزی که تو از روزگارم کم بشی

به آب و آتیش میزنم تا تو هم عاشقم بشی

نگاهتو ازم نگیر که بی نگات سردرگمم

مثل تو دریا نیستم اما پر از تلاطمم

نگاهتو ازم نگیر فرصت بده فقط یکم

از حال و روز من نپرس بغضم نمیزاره بگم

((داوود رحمت اللهی))

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد