دلم
گرفته از این روزگار دلتنگی
گرفته
اند دلم را به کـار دلتنگی
دلم
دوباره در انبوه خستگی ها ماند
گــــرفت
آینــــــه ام را غـبار دلتنگی
ادامه مطلب ...
اگر میشد صدا را دید.
“استاد شفیعی کدکنی
هر شب من از خیال تو سرشار می شوم
هر صبح با اذان تو بیدار می شوم
کارم فقط به راه شما خیره ماندن است
شغل مرا نگیر که بیکار می شوم
ادامه مطلب ...
قفل دری که بین من و دست های توست
در غایت سیاهی شب وا نمی شود
تو مرا یاد کنی یا نکنی
باورت گر بشود ، گر نشود
حرفی نیست
اما
نفسم می گیرد
در هوایی که نفس های تو نیست !
(سهراب سپهری)
تبی
این گاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه
چه
آتشها که در این کوه برپا می کنم هر شب
ادامه مطلب ...
به قول سهراب:
کاش دانه های دلم همچو اناری پیدا بود…
تا میدیدی هر دانه،هزار دانه تو را دوست می دارد!
هر کجا باشی جایت سبز،لبانت پرخنده باد!
و مرا همین بس ... ادامه مطلب ...
گاهی پیش میاد مدتها آدم سرش شلوغه, درگیر مشغله هاشه بعد فکر میکنه که چه خوب که اینقدر دورم شلوغه همه هستن... و متوجه خیلی چیزهانمیشه... بعد وقتی یه شرایطی پیش میاد که دلش میگیره, قلبش پر میشه از درد, گلوش پر از بغض هایی که اگه تا آخر دنیا هم اشک بریزه بازهم خالی نمیشه, بعد تازه اون موقع میفهمه چه قدر تنهاست تازه میفهمه چه قدر برای تمام اونایی که فکر میکرده بهش توجه میکنن بی اهمیته تازه میفهمه که چه قدر بی اهمیت بوده حضورش و چه قدر حس نمیشه نبودنش... تازه میفهمه چه قدر تنهاست...
خدایا من واقعا خسته ام خواهش میکنم به خداییت قسم منو راحت کن...
قلبم اگر یاری کند
از او میخواهم تا برگشتن تو بتپد
کاشکی میمردم و یکبار دیگه اشتباهم رو تکرار نمیکردم...
آخر دل دیوانه تو که دیدی یکبار بازیچه شدی چرا دوباره باور کردی و حالا باز همان آش و همان کاسه
تقصیر خودت است دل ساده
ﻧﻪ ﺣﻮﺻﻠـــﻪ ﯼ ﺩﻭﺳـــﺖ ﺩﺍﺷﺘــﻦ ﺩﺍﺭﻡ
ﻧﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫـــــــﻢ ﮐﺴـﯽ
ﺩﻭﺳﺘـــــــــﻢ ﺩﺍﺷﺘـﻪﺑﺎﺷﺪ
ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ
ﺳـــــَــــﺮﺩﻡ
…
ﻣﺜـﻞ ﺩﯼ ,
ﻣﺜـﻞ ﺯﻣﺴﺘــــ
ـــــﺎﻥ
…
ﺍﺣﺴــــــﺎﺳـﻢ
ﯾـﺦ ﺯﺩﻩ
ﺁﺭﺯﻭﻫـــــــــﺎﯾـﻢ
ﻗﻨﺪﯾــــﻞ ﺑﺴﺘــﻪ
ﺍﻣﯿــــــﺪﻡ
ﺯﯾــﺮ ﺑﻬﻤــﻦ ِ ﺳــﺮﺩ ِ ﺍﺣﺴــﺎﺳﺎﺗﻢ
ﺩﻓــــــــﻦ
ﺷـﺪﻩ
…
این روزهـــــا
هـــوای چشمهـــایم بارانی ســت
مـــدام میبــــارد و میبـــــارد
ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﭘــُﺮ ﺍﺯ ﺳﮑـــــــــﻮﺗـﻢ
این روزها چقـــــدر دلـــــم میخــواهـــد نباشـــم دیــگــــر...