یه وقتایی،
یه حرفایی،
چنان آتیشت میزنه
که دوست داری فریاد بزنی،
ولی نمیتونی! ادامه مطلب ...
غمگینم...
مانند پرنده ای که به دانه های روی تله خیره شده...
و به این فکر می کند که چگونه بمیرد؟؟
آزاد و گرسنه؟؟؟
یا...
سیر و اسیر؟؟؟
چقدرخنده دار است...!
شناسنامه ام رامی گویم...
امروز نگاهش میکردم، صفحه وفاتش سفیداست...
با این که روزهاست برای خیلی ها مرده ام...!
دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد ...
دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلامش مرا در عشقش غرق می کند ...
دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد ...
دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد... ادامه مطلب ...
دلم گرفته است…
دلم عجیب گرفته است
و هیچ چیز،
نه این دقایق خوشبو، که روی شاخهی نارنج میشود ادامه مطلب ...
چهل روزی بغضی گلویش فشرد
چهل روز بی غصه آبی نخورد
چهل روز او در جهادی مدام
علمداری کربلا را نمود
چهل روز او بی حسین! آه نه
حسین تو هرگز در آنجا نمرد
چهل روز با خطبه هایت، خدا
حرارت به دلهای مومن سپرد