این هم یه شعر خوشگل از کتابی که دوست جون خودم بهم هدیه داده

آن که سودا زده چشم تو بوده است منم

و آن که از هر مژه صد چشمه گشوده است منم 

آن ز ره مانده سرگشته که ناسازی بخت

ره به سر منزل وصلش ننموده است منم

آن که پیش لب شیرین تو ای چشمه نوش

آفرین گفته و دشنام شنوده است منم

آن که خواب خوشم از دیده ربوده است تویی

و آن که یک بوسه از آن لب نربوده است منم

ای که از چشم رهی پای کشیدی چون اشک

آن که چون آه به دنبال تو بوده است منم


(رهی معیری)

مرسی مهربونم به خاطر اینکه یادت بود من چی دوست دارم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد