شعر

من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟

پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم... 

 تنهاییت برای من

غصه هایت برای من... 

همه بغضها و اشکهایت برای من ...

اذیتها ، آزارها و عصبانیت هایت برای من ...

فقط بخند برایم، بخند

آنقدر بلند
تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را

صدای همیشه خوب بودنت را

تا من هم یکبار خنده را تجربه کنم

فقط بخند، همین ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد