از یه جایی به بعد به خودت میگی...
اصلن چه دلیلی داره به کسی
بگم حالم بده ؟
اونا چیکار میتونن واسم کنن...
جز گفتنِ یه الهی بمیرم ،
جز گفتنِ یه ناراحت نباش میگذره
من چقد خوشحالم که خودتم باورت میشه
واقعن حالت خوبه اما شبا
وقتی سرتو میذاری رو بالش میگی نه !!
اونقدرا هم خوب نیستم .
کم کم حتی گریه کردن یادت میره،
میریزی تو خودت ؛
چند وقت بعد میبینی دیگه نمیتونی
...
سره یه موضوعِ کوچیک گریه میکنی ،
داد میزنی ،
میگی چه بلایی داره سرم میاد
؟
به خودت فُحش میدی ، میکوبی به درو دیوار ،
همه بهت میگن چته ؟
تو که اینقد ضعیف نبودی !!
توو دلت میگی ...!
اونقد قوی بودم که دیگه ته
کشیده ...
تمومِ افکارم ، باورام ، احساسم ،
حتا خودمم دیگه ته کشیده...