باید بازیگر شوم ،
آرامش را بازی کنم …
باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم …
باز باید مواظب اشک هایم باشم …
باز همان تظاهر همیشگی : ” خوبم …
دلم مرگ می خواهد.... دلم مردن می خواهد آری مردن، چه کسی می داند کجاست مرگ .... کجاست مردن.... حتی کمی، دلم میخواهد نباشم شاید نبودن بهتر باشد...
خسته شدم از زندگی کردن یا زندگی نکردن...... نمیدانم چه میخواهم یا نمی خواهم........!!! ادامه مطلب ...
به عنوان موضوع امتحان انشاء، این موضوع داده شد که:
” شجاعت یعنی چه؟ ”
محصلی در قبال این موضوع فقط نوشته بود :
ادامه مطلب ...همه جا می نویسند
کم سرمایه ای نیست؛
داشتن آدمهایی که حالت را بپرسند!
ولی...از آن بهتر ادامه مطلب ...
بوی باران که می دود میان فصل پاییزی دلم، دلتنگ اشک هایی می شوم که از سر دلتنگی تو ریخته ام.
بوی باران می آید و اما باران نمی بارد. مثل بغضی که این روزها سرشارم کرده و اما نمی شکند.
ادامه مطلب ...شاید یکی از همین روزهای وداع پاییز..
وداع من باشد ...
اما بیش از همیشه ...
گرمی دستانت راکم دارم...
از یه جایی به بعد به خودت میگی...
اصلن چه دلیلی داره به کسی
بگم حالم بده ؟
اونا چیکار میتونن واسم کنن...
جز گفتنِ یه الهی بمیرم ،
جز گفتنِ یه ناراحت نباش میگذره
که وقتی ناراحتی
بیاد پیشت بشینه و سعی کنه خوشحالت کنه...
یکی که وقتی
داری گریه میکنی اونم گریش بگیره...
وقتی حالت خوب
نیست آروم و قرار نداشته باشه..
بهش نیاز داری
ولی نیست
!
نباید سرزنشش
بکنی...
به این فکر کن
که قسمت تو و اون، تو این جدایی بوده...
دلم شکست
عیبی ندارد
شکستنی است دیگر ، می شکند
اصلا فدای سرت
،
قضا و بلا بود از سرت دور شد . . .
اشکم بی امان
می ریزد
مهم نیست
آب روشنی است
خانه ات تا ابد
روشن عشق من...
به این فکر میکنم که دلتنگی یعنی چی؟
دل تنگی
تنگی دل
چه کسی همچین اصطلاحی رو بوجود آورد ؟ ادامه مطلب ...