دستهایم را که میگیری

دستهایم را که میگیری... حجم نوازش لبریز میشود! گویی تمام رزهای زرد باغها با دستهای بی‌دریغ تو برای من چیده می‌شوند و قلب من پرنده‌ای می‌شود به پاکی بیکران نگاهت پر میکشد و در آن وسعت بی‌انتها در خاکستری اندوه ابرها گم می‌شود.

دستهایم را که می‌گیری... نگاهم این قاصدک های بی‌تاب هزاران شور در آبی فضا رها می‌شوند و بغض گریه‌ها از شنیدن نفس زدنهای روح زیر هجوم آوار سرنوشت بی‌صدا شکسته می‌شود.

دستهایم را که میگیری... عبور تلخ زمان را دیگر نمی‌خواهم که باور کنم!...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد