-
دلنوشته
یکشنبه 23 شهریورماه سال 1393 21:20
دیگر منتظر کسی نیستم هر که آمد ، ستاره از رویاهایم دزدید .. هر که آمد ، سفیدی از کبوترانم چید هر که آمد ، لبخند از لبهایم بُرید .. منتظر کسی نیستم ! از سر خستگی در این ایستگاه نشستهام .. (رسول یونان)
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 شهریورماه سال 1393 20:12
-
عشق خالصانه
یکشنبه 23 شهریورماه سال 1393 19:56
از لحظه ای که در یکی از اتاق های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه ی بی پایانی را ادامه می دادند. زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و حرفش این بود که ما پولی نداریم تا بتوانیم از پس هزینه ی سنگین عمل برآئیم و شوهرش اصرار داشت خانمش همان جا بماند. از حرف های پرستارها متوجه شدم که آن خانم...
-
دلم مرگ میخواهد
شنبه 22 شهریورماه سال 1393 01:10
دلم مرگ میخواهد...دلم مردن میخواهد ... آره مردن...چه کسی میداند کجاست مرگ؟؟؟کجاست مردن؟؟؟ حتی کمی دلم میخواهد نباشم...شاید نبودن بهتر باشد... خسته شدم از زندگی کردن..یا زندگی نکردن!!! نمیدانم چه میخواهم یا نمیخواهم!! ســــــــــــــردرگم هستم..گـــــــــیـــج...! کسی نیست نجاتم دهد؛جـز مردن... خسته ام از همه کس...یا...
-
غروب جمعه
جمعه 21 شهریورماه سال 1393 17:39
لعنت به غروب جمعه ها ... میگن : عقاب هم که باشی ... بر اوج بلندا پرواز هم که کُنی ... کوه هم که باشی ... هیچ بادی هم تکانت ندهد ... در این غروب جمعه لعنتی... دلت می گیرد...
-
تست شخصیت شناسی بامزه
پنجشنبه 20 شهریورماه سال 1393 20:34
یه روز 4 تا حیوون تصمیم گرفتن از یه درخت نارگیل برن بالا 1 شیر 1 میمون 1 زرافه و 1 سنجاب تصمیم گرفتند که مسابقه بدهند که کدام یک برای چیدن یک موز از درخت سریع تر بالا می رود. فکر میکنی کدام یک برنده می شود؟ پاسخ ، بازگو کننده شخصیت توست پس با دقت فکر کن… پاسخ را در پایین مشاهده کنید : . . . . . . . . . . . . . . . . ....
-
داستان شعری که مهرداد اوستا واسه عشق بی وفاش سرود
پنجشنبه 20 شهریورماه سال 1393 14:05
مهرداد اوستا در جوانی عاشق دختری شده و قرار ازدواج می گذارند . دختر جوان به دلیل رفت و آمد هایی که به دربار شاه داشته ، پس از مدتی مورد توجه شاه قرار گرفته و شاه به او پیشنهاد ازدواج می دهد . دوستان نزدیک اوستا که از این جریان باخبر می شوند، به هر نحوی که اوستا متوجه خیانت نامزدش نشود سعی می کنند عقیده ی او را در...
-
تنهایی
پنجشنبه 20 شهریورماه سال 1393 12:43
من ماندم و ۱۶ جلد لغت نامه که هیچ کدام از واژه هایش مترادف “دلتنگی” نمیشود… کاش دهخدا میدانست دلتنگی معنا ندارد!! درد دارد…
-
برگ پاییزی
سهشنبه 18 شهریورماه سال 1393 23:48
برگ های پاییزی سرشار از شعور ِ درخت اند و خاطرات ِ سه فصل را بر دوش می کشند آرام قدم بگذار …. بر چهره ی تکیده ی آن ها این برگها حُرمت دارند.. درد ِ پاییز ،درد ِ ” دانستن ” است...
-
دلم کسی را میخواهد...
دوشنبه 17 شهریورماه سال 1393 07:40
دلم کسی را میخواهد،کسی که از جنس خودم باشد... دلش شیشه ای...گونه هایش بارانی...دستانش کمی سرد... دلم یک ساده دل می خواهد...!!! ب یاید با هم برویم...نمیخواهم فرهاد باشد،کوه بتراشد... نمیخواهم مجنون باشد،سر به بیابان بگذارد... میخواهم گاهی دردم را درمان باشد... شاهزاده سوار بر اسب سفید نمیخواهم...!!! غریب آشنایی میخواهم...
-
اگر شعرهای من زیباست
دوشنبه 17 شهریورماه سال 1393 00:29
اگر شعرهای من زیباست دلیلش آن است که تو زیبایی . حالا هی بیا و بگو چنین است و چنان است . اصلاً مهم نیست تو چند ساله باشی من همسن و سال تو هستم مهم نیست خانهات کجا باشد برای یافتنت کافی است چشمهایم را ببندم . خلاصه بگویم حالا هر قفلی که میخواهد به درگاه خانهات باشد عشق پیچکی است که دیوار نمیشناسد . گروس عبدالملکیان
-
پاییز
یکشنبه 16 شهریورماه سال 1393 21:46
پاییز را دوست دارم چون معافم می کند از پنهان کردن دردی که در صدایم می پیچد... اشکی که در نگاهم می چرخد … آخر همه خیال می کنند که سرما خورده ام !
-
رویای باهم بودن
یکشنبه 16 شهریورماه سال 1393 20:40
پنجاه سال بعد من با دستی لرزان تو با گیسی سفید این روزها را حسرت خواهیم خورد که چرا در مه ماندیم با ابرها بازی کردیم سردمان شد ولی گرم نکردیم رویای ما شدن را ... ((مجید پروازی))
-
حرف دل
یکشنبه 16 شهریورماه سال 1393 16:40
غرق عــــشق خواهم کرد، آنکه " خــــــــــاص من " باشد ! طوری که ... بی نیاز از عشق، سیراب شود از زندگی تا ... جان به در بَرَم ! . . . آغوشم تنها سهم اوست !!!
-
لحظه ی دردناک
شنبه 15 شهریورماه سال 1393 12:38
بعضی وقتا شماره یکـی تو گوشیت هست کـه نمیتونی بهش زنگ بزنی دلتم نمیـاد پاکش کنی هروقتم چشمت بـه اِسمش میفتــه دلت یه جوری میشـه خیلــی دردناک اون لحظه میفهمی؟ دردناک ...
-
...
جمعه 14 شهریورماه سال 1393 20:37
حال آدم که دست خودش نیست عکسی می بیند ترانه ای می شنود خطی می خواند اصلا هیچی هم نشده یکهو دلش ریش می شود .. حالا بیا وُ درستش کن آدمِ دلگیر منطق سرش نمی شود برای آن ها که رفته اند آن ها که نیستند، می گرید دلتنگ می شود حتی برای آنها که هنوز نیامده اند .. دل که بلرزد دیگر هیچ چیز سرِ جای درستش نیست این وقت ها انگار...
-
دلنوشته
جمعه 14 شهریورماه سال 1393 20:28
اصلا مهم نیست که قلبم بتپد یا نه اصلا که باشم یا نه مهم این ها نیست همین که هستی و بوی تو در فضای خاطرم پر است همین که بدانم حتی در خوابهایم هستی مرا بس است هنوز دستهایم بوی مهربانی دستهات را می دهد و همین که بدانم قلبی برای من میزند مهم نیست که در سینه من باشد یا نه مرا از شادی لبریز می کند
-
دوست خوبم...
جمعه 14 شهریورماه سال 1393 19:32
دوستت دارم نه تنها برای آنچه که هستی بلکه برای آنچه که هستم هنگامی که با توام دوستت دارم نه تنها برای آنچه که از خود ساختهای بلکه برای آنچه که از من میسازی دوستت دارم برای بخشی از وجودم که تو شکوفایش میکنی دوستت دارم چون دست بر دل فسردهام مینهی زنگارهای بیارزش و بیمقدار به سویی میزنی و نور میتابانی بر...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 شهریورماه سال 1393 14:54
همیشه باید کسی باشد تا بغضهایت را قبل از لرزیدن چانهات بفهمد باید کسی باشد … که وقتی صدایت لرزید بفهمد که اگر سکوت کردی، بفهمد … کسی باشد که اگر بهانهگیر شدی بفهمد کسی باشد که اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن و نبودن بفهمد به توجهش احتیاج داری...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 شهریورماه سال 1393 14:44
یه وقتایی لازم نیست حرفی زده شه بین دو نفر... همین که دستت رو آروم بگیره..... یه فشار کوچیک بده..... این یعنی من هستم تا آخرش..... همین کافیه....!
-
فاصله ی مان را رعایت کن.
جمعه 14 شهریورماه سال 1393 14:28
فاصله ات را بامن رعایت کن! من بی جنبه تر از آنم که در برابر وفور عطر تو مقاومت کنم و تو را تا آخرین جرعه سر نکشم! از یک فاصله که نزدیک تر می شوی ناخودآگاه دستهای قلبم... به رویت آغوش وا می کنند و همه چیز در من ،از نو آغاز می شود... فاصله را که بر می داری دنیا در برابر زیبایی تو مات می شود و ترس بَرَم می دارد که نکند...
-
رفتن
جمعه 14 شهریورماه سال 1393 14:15
رفتن که بهانه نمیخواهد ، یک چمدان میخواهد از دلخوریهاى تلنبار شده و گاهى حتى دلخوشیهاى انکار شده … رفتن که بهانه نمیخواهد وقتى نخواهى بمانى ، با چمدان که هیچ بى چمدان هم میروى ! “ماندن” ! ماندن اما بهانه مى خواهد ، دستى گرم، نگاهى مهربان، دروغهاى دوست داشتنى، دوستت دارمهایى که مى شنوى اما باور نمى کنى، یک فنجان چاى،...
-
تو...
جمعه 14 شهریورماه سال 1393 12:49
تو رنگ میدهی به لباسی که میپوشی بو میدهی به عطری که میزنی معنا میدهی به کلمههای بیربطی که شعرهای من میشوند …
-
آنها که بیشتر دوستشان داری...
جمعه 14 شهریورماه سال 1393 12:44
آنان که بیشتر دوستشان داری بیشتر دچار سوء تفاهم با توند بی آنکه بخواهی و بدانی، بیشتر می رنجانیشان بیشتر می رنجانندت بیشتر به یادشان هستی ولی ... کمتر عشق می گیری کمتر عشق می گیرند ! چشم به هم می زنی و می بینی عزیزترین ها با یک برداشت نادرست از هم هر روز از هم دور و دور تر میشوند ... غافل از اینکه بهترین روزهایشان با...
-
حرف دل
جمعه 14 شهریورماه سال 1393 11:07
چقـــدر کم توقع شده ام …. نه آغوشت را می خواهـــم ، نه یک بوســـه نه حتـــی بودنت را … همیـــن که بیایــی و از کنـــارم رد شوی کافی است … مرا به آرامش می رسانــد حتــی اصطکــاک سایه هایمـــان...
-
یا رضا...
جمعه 14 شهریورماه سال 1393 10:33
وگدا آمده این بار شفاعت خواهی تا رهایش نکنی در خطر گمراهی هرچه می خواستمت مرحمتم کردی، حیف شرمگینم نشدم آنچه که تو می خواهی وندانم به چه دردی است ، گرفتار شدم !؟ ای طبیبا ! گره بگشای که تو آگاهی *** هر کسی خاک نشین تو شود محترم است ندهم گرد حرم را به طلای شاهی دل پیمانهی خون در وسط سینهی من نقش خورشید گرفته است ،...
-
میلاد امام رضا (ع)
جمعه 14 شهریورماه سال 1393 10:27
میلاد مبارک خورشید گرم چیدن بوسه ز ماه توست گلدسته ها نبادی شوق بگاه توست آری شگفت نیست که بی سایه می روی خورشید هم ز سایه نشینان ماه توست بالای کاشی حرم تو نوشته است هر جا دلی شکسته همان بارگاه توست
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 شهریورماه سال 1393 09:36
مـــن یِـک زَنَــم هَــر چِقَـــدر هَـــم کـ ه اَدایِ مُحکَــــم بـــودَن ... اَدایِ مُستَقِــــل بـــودَن را دَر بیــــاوَرَم اینکـــه " مَمنـــون ! خــــودَم اَز پَسِـــش بَـــــرمی آیَــم . " بــــاز هَـــم تَــــهِ تَهِــــــش بــــه آن سینــــه ِ پَهــــنِ مَردانـــــه اَت نیـــــاز دارَم !! بـــه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 شهریورماه سال 1393 09:35
درد می کشمــــ . . . درد !!! هم تلخ است هم ارزان !! همــــ گیراییش بالاستـــــــــــــــ !!! هم اینکه تابلو نمی شومـــ و رفیقی که مرا به درد معتاد کرد ، نا باب نبود !!! اتفاقا بابِ بابــــــــــ بود !!! فقط نگفته بود که ماندنی نیست . . . همـــــــــــــــــــــــ ــــــــین
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 شهریورماه سال 1393 09:15
آدم گاهی تهی می شود… خالی می شود…! دلش یک گوش می خواهد که فقط برایش حرف بزند….غُر بزند… دلش می خواهد….زیر دوش آب ریز ریز برای خودش اشک بریزد… دلش می خواهد….زیر باران ساعت ها قدم بزند و خیس شود… دلش می خواهد….برود….ولی نرسد….!! دلش می خواهد….فقط به صدای باران گوش دهد… دلش می خواهد….ساعت ها بخار دهانش را نگاه کند… دلش...