بر سنگ مزارم بنویسید
آشفته دلی خفته در این خلوت خاموش / او زاده غم بود که از خاطره ها گشت فراموش . . .
اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ
شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد
گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ
دنیا چیزی کم دارد
مثل کم داشتنِ یک وزیدن، یک واژه، یک ماه!
من فکر می کنم در غیاب تو
همه ی خانه های جهان خالیست ادامه مطلب ...
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست
به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس
که به هر حلقه موییت گرفتاری هست
ادامه مطلب ...همین که هستی
همین
که لابلای کلماتم
نَفَس می کشی
راه می روی
در آغوشم می گیری
همین که پناه ِ واژه هایم شده ای
همین که سایه ات هست
همین که کلماتم از بی "تو"یی
یتیم نشده اند
کافیست برای یک عمر آرامش؛
باش
حتی همین قدر دور
حتی همین قدر دست نیافتنی...
فروغ ممتد چشم سیاه من باشی
بدون تو نفسم از زمانه می گیرد
مگر قرار نشد تکیه گاه من باشی
ادامه مطلب ...
دلم
گرفته از این روزگار دلتنگی
گرفته
اند دلم را به کـار دلتنگی
دلم
دوباره در انبوه خستگی ها ماند
گــــرفت
آینــــــه ام را غـبار دلتنگی
ادامه مطلب ...
اگر میشد صدا را دید.
“استاد شفیعی کدکنی
هر شب من از خیال تو سرشار می شوم
هر صبح با اذان تو بیدار می شوم
کارم فقط به راه شما خیره ماندن است
شغل مرا نگیر که بیکار می شوم
ادامه مطلب ...
قفل دری که بین من و دست های توست
در غایت سیاهی شب وا نمی شود
تو مرا یاد کنی یا نکنی
باورت گر بشود ، گر نشود
حرفی نیست
اما
نفسم می گیرد
در هوایی که نفس های تو نیست !
(سهراب سپهری)
تبی
این گاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه
چه
آتشها که در این کوه برپا می کنم هر شب
ادامه مطلب ...
به قول سهراب:
کاش دانه های دلم همچو اناری پیدا بود…
تا میدیدی هر دانه،هزار دانه تو را دوست می دارد!
هر کجا باشی جایت سبز،لبانت پرخنده باد!
و مرا همین بس ... ادامه مطلب ...