-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1393 20:43
خواهم که بر مویت ، مویت ، مویت هر دم زنم شانه ، هر دم زنم شانه ترسم پریشان کند بسی حال هرکسی چشم نرگست مستانه مستانه ، مستانه مستانه خواهم که بر چشمت ، چشمت ، چشمت هر دم کشم سرمه ، هر دم کشم سرمه ترسم مجنون کند بسی مثل من کسی چشم نرگست مستانه مستانه ، مستانه مستانه یه شب بیا منزل ما حل کن تو صد مشگل ما ای دلبر خوشگل...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1393 20:46
بیا دست قشنگ مهربانت را عصایی کن که برخیزم و شور انگیز و شوق آلود بدامان شقایقها بیاویزم بدزدم تیشه فرهاد عاشق را و بی پروا چنان رعدی بنای سنگی غم را فرو ریزم بسازم کلبه عشقی میان باغ فرداها و حافظ وار بر بام فلک طرحی دگر از عشق اندازم و نقش دیگری ریزم بیا واکن لبانم را به تکرار سرود عشق که من آن مرغ غمگین شباویزم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1393 20:45
برای من نوشته / گذشته ها گذشته / تمام قصه هام هوس بود / برای او نوشتم / برای تو هوس بود / ولی برای من نفس بود / کاشکی خبر نداشتی / دیونه نگاتم / یه مشت خاک ناچیز / افتاده ای به زیر پاتم / کاشکی صدای قلبت / نبود صدای قلبم / کاشکی نگفته بودم / تا وقت جون دادان باهاتم / نوشته هرچه بود تموم شد / نوشتم عمر من حروم شد /...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1393 16:24
نبسته ام به کس دل، نبســـــته کس به من دل چو تخــــته پــاره بـــر موج رهـــا رهـــا، رهـــا من ز مــــن هر آنکــه او دور، چـو دل به سینه نزدیک به مـــن هر آنکـه نزدیک، ازو جــــــدا، جــــدا من نه چشــــم دل به ســـــویی، نه باده در سبویی که تــــر کـــــنم گـلـــــــویی، به یاد آشنــــــا من ســــــتاره هــــا...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 31 فروردینماه سال 1393 07:27
من پذیرفتم شکست خویش را / پند های عقل دور اندیش را من پذیرفتم که عشق افسانه است / این دل درد آشنا دیوانه است می روم شاید فراموشت کنم / با فراموشی هم آغوشت کنم می روم از رفتنم دل شاد باش / از عذاب دیدنم آزاد باش (رهی معیری)
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 فروردینماه سال 1393 21:24
گر چه خویش را به هر چه خواستم رسانده ام عشق من ! قبول کن هنوز بی تو مانده ام تو : نهایت تمام قله های دوردست من : کسیکه عشق را به قله ها رسانده ام هر شب از هزار و یک شبی که با تو بوده ام دامنی ستاره پیش پای تو فشانده ام گرچه من سرم برای عشق درد می کند با وجود این , تو را به دردسر کشانده ام دامن تمام ابرهای دوردست را با...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 فروردینماه سال 1393 22:40
شاید گاهی باید سکوت کنی و هیچ وقت احساساتت رو بروز ندی. من اشتباه کردم نباید درمورد خیلی چیزها حرف میزدم. نباید میدونستی که چه قدر دوستت دارم شاید نباید میگفتم که...
-
به یاد تو
سهشنبه 26 فروردینماه سال 1393 10:25
باران که می آید آدم حس میکند دارد عشق می بارد از آسمان، هربار که نفس میکشم وجودم پر میشود از آرامش... درست مثل لحظه هایی که تو در کنارم نشسته ای. آن لحظه ای که حس میکنم از حضور تو وجودم لبریز میشود از احساس... هر ثانیه که عطر وجودت میپیچد در جانم زنده میشود این تن خسته ام... تو مثل بارانی پر از عشق، و هوایت پر است از...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 فروردینماه سال 1393 23:38
از برت دامن کشان، رفتم ای نا مهربان از مـن آزرده دل، کـی دگـر بینـی نشان رفتم که رفتم؛ رفتم که رفتم از من دیوانه بگذر ، بگذر ای جانانه بگذر هـرچـه بـودی، هـرچـه بـودم، بــی خـبر رفتم که رفتم، رفتم که رفتم شـمع بزم دیـگران شو، جام دست این وآن شو هرچه بودی، هرچه بودم بی وفا رفتم که رفتم بـعـد از این، بـعـد از این، کن...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 فروردینماه سال 1393 09:23
آن روز که همدیگر را یافتیم ... یافتنمان هنر نبود ... هنر این است : همدیگر را گم نکنیم ..
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 فروردینماه سال 1393 18:43
به رهی دیدم برگ خزان **پژمرده ز بیداد زمان کز شاخه جدا بود چو زگلشن روکرده نهان**در رهگذرش باد خزان چون پیک بلا بود ای برگ ستمدیده ی پاییزی آخر تو ز گلشن ز چه بگریزی روزی تو هم آغوش گلی بودی دلداده و مدهوش گلی بودی ای عاشق شیدا دلداده ی رسوا گویمت چرا فسرده ام در گل نه صفایی باشد نه وفایی جز ستم ز دل نبرده ام آه بار...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 فروردینماه سال 1393 20:38
گاهی شاید لازم باشه از یاد ببریم ..... . ! یاد آنهایی را که با نبودنشان بودنمان را به بازی گرفتند...
-
دوستی
پنجشنبه 21 فروردینماه سال 1393 20:34
دوستی رو از زنبور یاد نگیریم که وقتی از گل جدا میشه میره سراغ گل دیگه... بلکه دوستی رو از ماهی یاد بگیریم که وقتی از آب جدا میشه می میره... از من به تو نصیحت هیچ وقت برای نگه داشتن کسی که فرق تو، با بقیه رو نمی فهمه تلاش نکن!
-
دوستی
چهارشنبه 20 فروردینماه سال 1393 18:41
به خیلی ها میگیم “ دوست ” … به هرکسی که بتوونیم باهاش بیشتر از یه سلام و یه حال و احوالپرسی ساده حرف بزنیم خیلی از این “دوست”ها ، دوست نیستن همکارن، همکلاسین، فامیل دورن، همسایه ن، یه آشنان ” دوست ” اونیه که باهاش رازهای مشترک داری اونیه که وقتی دلت گرفت اول از همه شمارهء اونو میگیری اونیه که برای قدم زدن انتخابش...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 فروردینماه سال 1393 11:56
وقتی نخواستت...؛ آروم بکش کنار...؛ غم انگیز است اگر تو را نخواهد...، مسخره است اگر نفهمی...؛ احمقانه است اگر اصرار کنی...!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 فروردینماه سال 1393 11:40
وقتی که فکر مرگ باشی دیگه هیچی اذیتت نمیکنه حتی بی رحمیهای اطرافیانت... تازه الان که با حضورم دارم دیگران رو ناراحت میکنم مطمئنم بعد از مرگم میگن: روحش شاد. حداقل بعد از مرگش دلی رو شاد کرد
-
مرگ تدریجی
سهشنبه 19 فروردینماه سال 1393 13:37
خسته ام از تظاهر به ایستادگی از پنهان کردن زخم هایم زور که نیست ! دیگر نمیتوانم بی دلیل بخندم و با لبخندی مسخره وانمود کنم همه چیز رو به راه است...
-
خصوصی با خدا
شنبه 16 فروردینماه سال 1393 14:02
خدایا دیگه نمیخوام نسبت به کسی هیچ احساسی داشته باشم... دوستی دیگه هیچ معنا و مفهمومی واسم نداره دیگه حتی نسبت به ... هم نمیخوام احساسی داشته باشم چون مطمئنم اونم همین کار رو باهام میکنه اونی که بهش گفته بودم و میدونست باهام اینطوری کرد چه برسه به ... از هر دوشون بدم میاد متنفرم از دوست داشتن متنفرم از دوستی که همش...
-
مردن
شنبه 16 فروردینماه سال 1393 11:26
وقتی دل ارزش خودش را از دست بدهد و چشمهایت دیگر اشکی برای ریختن نداشته باشد، وقتی دیگر قدرت فریاد زدن را هم نداشته باشی،وقتی دیگر هر چه دل تنگت خواسته باشد گفته باشی، وقتی دیگر دفتر و قلم هم تنهایت گذاشته باشند،وقتی از درون تمام وجودت یخ بزند، وقتی چشم از دنیا ببندی و آرزوی مرگ بکنی،وقتی احساس کنی تنهاترین هستی، احساس...
-
فال
شنبه 16 فروردینماه سال 1393 11:20
یک روز یک پسر و دختر جوان دست در دست هم از خیابانی عبور میکردند جلوی ویترین یک مغازه می ایستند دختر:وای چه پالتوی زیبایی پسر: عزیزم بیا بریم تو بپوش ببین دوست داری؟ وارد مغازه میشوند دختر پالتو را امتحان میکند و بعد از نیم ساعت میگه که خوشش اومده پسر: ببخشید قیمت این پالتو چنده؟ فروشنده:360 هزار تومان پسر: باشه میخرمش...
-
تعبیر خواب
جمعه 15 فروردینماه سال 1393 12:47
-
رنگین کمان
سهشنبه 12 فروردینماه سال 1393 20:32
یک رنگ که باشی زود چشم آدمها را میزنی، خسته میشوند از رنگ تکراریت... این روزها دوره رنگین کمان است. این روزها همه مثل رنگین کمان اند ... این روزها دیگر به نفس ات هم نمیتوانی اطمینان کنی چه برسد به آدمها...
-
در آرزوی رفتن
سهشنبه 12 فروردینماه سال 1393 20:05
خدایا کفر نمیگویم، پریشانم، چه میخواهی تو از جانم؟ ! مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی خداوندا ! اگر روزی بشر گردی ز حال بندگانت با خبر گردی پشیمان میشوی از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت . خداوندا تو مسئولی . خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است، چه رنجی میکشد آنکس...
-
تنهایی
سهشنبه 12 فروردینماه سال 1393 20:02
حتی به سایه خودتون هم دل نبندید . . . . . . . . چون وقتی همه جا تاریک بشه اون هم تنهاتون میذاره
-
فال حافظ
شنبه 9 فروردینماه سال 1393 18:10
هیچ کس اشکی برای ما نریخت هر که با ما بود از ما میگریخت چند روزی است حالم دیدنی است حال من از این آن پرسیدنیست گاه بر روی زمین زل میزنم گاه بر حافظ تفائل میزنم حافظ فالم را گرفت یک غزل آمد که حالم را گرفت: ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه میپنداشتیم
-
قلب شکسته
شنبه 9 فروردینماه سال 1393 18:00
کهنه فروش تو کوچمون داد میزد : " چراغ کهنه میخریم .... وسایل شکسته میخریم " بی اختیار داد کشیدم کهنه فروش قلب شکسته میخری؟ با یه لبخند تلخ گفت : اگه ارزش داشت که نمیشکست ... قلب من هم ارزش نداشت که شکست
-
رفتن...
شنبه 9 فروردینماه سال 1393 17:54
دلم خیلی گرفته، خیلی سخته هرلحظه بیشتر و بیشتر مطمئن بشی که هیچ دوستی و دوست داشتن و صمیمیتی وجود نداشته و فقط بازیچه بودی، فقط وسیله بودی واسه موقع هایی که کارش گیر بوده اما در اصل کسای دیگه دوست بودن همدم بودن محرم بودن مرهم بودن... خیلی زجرآوره که ببینی این مدت دلت واسه کسی میزده که حتی ذره ای دوست داشتن تو اهمیتی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 اسفندماه سال 1392 23:32
دﯾـﺪﻩ ﺍﯼ ﺷــﯿﺸــﻪ ﻫـﺎﯼ ﺍﺗـﻮﻣﺒــﯿﻞ ﺭﺍ ﻭﻗـﺘـﯽ ﺿﺮﺑــﻪ ﺍﯼ ﻣــﯽ ﺧـﻮﺭﻧـﺪ ﻭ ﻣـﯽ ﺷـﮑﻨـﻨـﺪ !؟ ﺩﯾــﺪﻩ ﺍﯼ ﺷـﯿﺸــﻪ ﺧــﺮﺩ ﻣــﯽ ﺷــﻮﺩ ﻭﻟــﯽ ﺍﺯ ﻫــﻢ ﻧﻤــﯽ ﭘﺎﺷــﺪ !؟ ﺍﯾـــﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﻫﻤـــﺎﻥ ﺷــﯿﺸــﻪ ﺍﻡ ؛ ﺧــﺮﺩ ﻭ ﺗــﮑـﻪ ﺗــﮑــﻪ ، ﺍﺯ ﻫــﻢ ﻧـﻤـــﯽ ﭘــﺎﺷـﻢ ﻭﻟـــﯽ ﺷــﮑـﺴﺘـــﻪ ﺍﻡ . . .
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 اسفندماه سال 1392 23:28
به هر دری که زدم سری شکسته شد به هرجا که سر زدم دری بسته شد نه دگر در زنم به سر نه دگر سر زنم به دری که روح در به درم از سر و در زدن خسته شد
-
تنهایی3...
دوشنبه 19 اسفندماه سال 1392 12:31
تنهایی را ترجیح میدهم به تن هایی که روحشان بادیگری ست... چه اصرایست وقتی میدانی نمیخواهندت به زور تحمیل کنی حضورت را بر کسی، چه اصراریست وقتی میدانی همه چیز تنها ترحم است و دلسوزی، که تنهایی بهتر است از تن ها، بمانی و گول بزنی خودت و احساست را،گول بزنی که نه فلانی دوستم دارد میدانم حتما دوستم دارد... وقتی میدانی...