برداشت آزاد

پسرک بی‌آنکه بداند چرا، سنگ در تیر کمان کوچکش گذاشت و بی‌آنکه بداند چرا، گنجشک کوچکی را نشانه رفت. پرنده افتاد، بالهایش شکست و تنش خونی شد. پرنده می‌دانست که خواهد مرد. اما پیش از مردنش مروت کرد و رازی را به پسرک گفت تا دیگر هرگز هیچ چیزی را نیازارد. پسرک پرنده را در دستهایش گرفته بود تا شکار تازه خود را تماشا کند. اما پرنده شکار نبود. پرنده پیام بود. پس چشم در چشم پسرک دوخت و گفت:

"کاش می‌دانستی... که زنجیر بلندی است زندگی، که یک حلقه‌اش درخت است و یک حلقه‌اش پرنده. یک حلقه‌اش انسان و یک حلقه‌اش سنگ ریزه. حلقه‌ای ماه و حلقه‌ای خورشید. و هر حلقه در دل حلقه‌ای دیگر است. و هر حلقه , پاره‌ای از زنجیر، و کیست که در این حلقه نباشد و چیست که در این زنجیر نگنجد؟! و وای اگر شاخه‌ای را بشکنی، خورشید خواهد گریست. وای اگر سنگ ریزه‌ای را ندیده بگیری، ماه تب خواهد کرد. وای اگر پرنده‌ای را بیازاری، انسانی خواهد مرد. زیرا هر حلقه را که بشکنی، زنجیر را گسسته‌ای. و تو امروز زنجیر خداوند را پاره کردی."

پرنده این را گفت و جان داد. و پسرک آنقدر گریست تا عارف شد.


برداشت خودم از این داستان اینه که هر کار بکنی نتیجه اش رو زود میبینی... کمک کنی بهت کمک میکنن... آزار بدی آزار خواهی دید... از هر دست بدی از همون دست میگیری...


پس چه خوبه که محبت و عشق بدیم و محبت و عشق بگیریم



دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا…!

اگر می‌دانستم این آخرین دقایقی است که تو را می‌بینم، به تو می‌گفتم: “دوستت دارم” و نمی‌پنداشتم تو خود این را می‌دانی.

همیشه فردایی نیست تا زندگی فرصت دیگری برای جبران این غفلت‌ها به ما دهد. کسانی را که دوست داری همیشه کنار خود داشته باش و بگو چقدر به آنها علاقه و نیاز داری.

مراقبشان باش. به خودت این فرصت را بده تا بگویی: “مرا ببخش”، “متاسفم”، “خواهش می‌کنم”، “ممنونم” و از تمام عباراتزیبا و مهربانی که بلدی استفاده کن. هیچکس تو را به خاطر نخواهد آورد اگر افکارت را چون رازی در سینه محفوظ داری.

خودت را مجبور به بیان آن‌ها کن!

به دوستان و همه‌ی آنهایی که دوستشان داری بگو: “چقدر برایت ارزش دارند.”

اگر نگویی فردایت مثل امروز خواهد بود و روزی با اهمیت نخواهد گشت…

“گابریل گارسا مارکز”

حرف دل...

حقیقت اینـــه کــــه:
هــــرچی مهـــربونتر باشی؛
بیشتـــر بهت ظلم میکـــنن...

هــــرچی صـــادق تـــر باشی؛
بیشتـــر بهت دروغ میگــــن...

هـــرچی خـــودتو خاکی تـــر نشون بـــدی؛
واست کمتـــر ارزش قائلنـــد...

هـــرچی قلبتـــو آسونتـــر در اختیار بـــذاری؛
راحت تـــر لـــهش میکـــنن...

و اگــــر بدونند کـــه منتظـــری و بهشـــون احتیاج داری...؛.
انـــدازه یه دنیا ازت فاصلـــه می گــــیرند!!!

یه حالی دارم این روزها...

دانلود آهنگ

چه جوری شد نمیدونم که عشق افتاده به جونم

خودت خونسردی اما من نه اینجوری نمیتونم

دارم حس میکنم هر روز به تو وابسته تر میشم

تو انگاری حواست نیست دارم دیوونه تر میشم 

ادامه مطلب ...

حرف دل...

دلم از این آدمهای دو رو گرفته است... آدمهایی که عشق و دوست داشتن را بازی می کنند، آدمهایی که نقش دوست را بازی می کنند، نقش دلسوز، نقش اینکه هرلحظه به یادت هستند اما در حقیقت آن زمان که بخواهند و نیازت داشته باشند تو را به یاد می آورند... خستـه ام از این بازیگـرهـای حرفه ای... از دیالوگهـای تکراریشـان... خسته ام از این دنیا این سینمای خانگی... از زندگی این نمایش پر فریب... خسته ام...دلم یک تنهایی طولانی میخواهد. یک خواب عمیق آنگونه که دیگر بیدار نشوم... دلم نبودن میخواهد...

شعر

برای من
دوست داشتن
آخرین دلیلِ دانایی‌ست
اما هوا همیشه آفتابی نیست
عشق همیشه علامتِ رستگاری نیست
و من گاهی اوقات مجبورم 
ادامه مطلب ...

ابدیت

ابدیت در شانه های باران خورده توست.. دستانت گویا اساطیریند.. و من هم که در دستان تو خلق می‌ شوم از شانه هایت عروج می کنم.. قد می کشم.. و این تویی، ابدیتی روان در تمام لحظه‌ی بلوغ این سبزه در التهاب رستن. کاش می شد لحظه ای تنها لحظه ای چشمهایت را باز کنی و ببینی چگونه سبز می‌شوم... به نگاه تو!

با چشم هایت حرف دارم...

با چشم هایت حرف دارم
می خواهم ناگفته های بسیاری را برایت بگویم



از بهار،

از بغض های نبودنت،
از نامه های چشمانم...که همیشه بی جواب ماندباور نمی کنی!؟
تمام این روزها
با لبخندت آفتابی بود
اما...
دلتنگی آغوشت... رهایم نمی کند،
به راستی...

عشق بزرگترین آرامش جهان است.


(از علی صالحی)

شعر

هیچکس مثل تو نیست
وقتی آغوش می شوی و زمستانی ترین غم ها در گرمای مهربانی ات ذوب می شوند
وقتی بوسه می شوی و گونه هایم را مهمان می کنی به بارش شکوفه های بوسه
وقتی واژه می شوی و از دوست داشتن می گویی 
ادامه مطلب ...

شعر

..اما تو بگو
وقتی بغض
چادر زده
روی این حنجره ی شکسته
و اشک
آرام و بی صدا
راهش را کج می کند
به سمت چشمانم
بی تو
چه کنم...!؟

شعر

در لحظه هایی
که روزهایم از شب

تاریکترند،

خنده های تو

خیال مرا روشن می کند


با دستانت

تنهاییم را پایان بده 

ادامه مطلب ...

آهنگ

دانلود آهنگ نیمه شب از میثم ابراهیمی

منه دیونه کارم اینه هر شب همین ساعت یهو بیدار میشم

با این غم که تو رو از دست دادم بازم خیره به این دیوار میشم 

ادامه مطلب ...

شعر

من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟

پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم... 

ادامه مطلب ...

شعر

مکالمه های کوتاه

کفاف گلایه های بلند مرا نخواهد داد

تا کی سلام کنیم

حال هم را بپرسیم

و به هم دروغ بگوییم که خوبیم

دروغ هایمان از سیم های تلگراف و کوهها و دشت ها عبور کنند

و صادقانه به هم برسند

ما فقط

دروغهایمان به هم می رسد

من خوب نیستم...

اصلا.

"رویا شاه حسین زاده"

کف دست شما چه جوریه!!!

به کف دست راست خود با دقت بنگرید و خط احساس را در روی آن پیدا کنید ؛ سپس ببینید با کدام یک از تصاویر زیر مشابهت دارد و با خواندن تفسیری که در زیر آن آمده است شناخت بیشتری راجع به احساسات و عواطف خود پیدا کنید.  ادامه مطلب ...