کلبه پاییزی
کلبه پاییزی

کلبه پاییزی

دلم گرفته از این روزگار دلتنگی
گرفته اند دلم را به کـار دلتنگی

دلم دوباره در انبوه خستگی ها ماند
گــــرفت آینــــــه ام را غـبار دلتنگی  ادامه مطلب ...

اگر می‌شد صدا را دید
چه گل‌هایی… چه گل‌هایی!
که از باغ ِ صدای تو
به هر آواز می‌شد چید.

اگر می‌شد صدا را دید.


“استاد شفیعی کدکنی

هر شب من از خیال تو سرشار می شوم

 هر صبح با اذان تو بیدار می شوم

 کارم فقط به راه شما خیره ماندن است

شغل مرا نگیر که بیکار می شوم 

ادامه مطلب ...

بی تو شکوفه های سحر وا نمی شود
بازآ که شب بدون تو فردا نمی شود


قفل دری که بین من و دست های توست
در غایت سیاهی شب وا نمی شود 

ادامه مطلب ...

تو مرا یاد کنی یا نکنی

باورت گر بشود ، گر نشود

حرفی نیست

اما

نفسم می گیرد

در هوایی که نفس های تو نیست !


(سهراب سپهری)

تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
 
بدین سان خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب

تبی این گاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه
چه آتشها که در این کوه برپا می کنم هر شب  ادامه مطلب ...


wallpaper-anar-germez

به قول سهراب:

کاش دانه های دلم همچو اناری پیدا بود…

تا میدیدی هر دانه،هزار دانه تو را دوست می دارد!

هر کجا باشی جایت سبز،لبانت پرخنده باد!

و مرا همین بس ... ادامه مطلب ...

چقدر حیف که دوست داشتن غرور ندارد

چقدر حیف که دوست داشتن خودخواه نیست

چقدر حیف که دوست داشتن بالغ نیست

چقدر حیف که دوست داشتن حرمت دل شکسته را نگه نمی دارد

چقدر حیف که دوست داشتن برای دل کندن بهانه می آورد که بماند

چقدر حیف که دوست داشتن خاطره ها را حفظ می کند حتی بدترین ها را

چقدر حیف که دوست داشتن دوست نداشتن را بلد نیست….

گاهی پیش میاد مدتها آدم سرش شلوغه, درگیر مشغله هاشه بعد فکر میکنه که چه خوب که اینقدر دورم شلوغه همه هستن... و متوجه خیلی چیزهانمیشه... بعد وقتی یه شرایطی پیش میاد که دلش میگیره, قلبش پر میشه از درد, گلوش پر از بغض هایی که اگه تا آخر دنیا هم اشک بریزه بازهم خالی نمیشه, بعد تازه اون موقع میفهمه چه قدر تنهاست تازه میفهمه چه قدر برای تمام اونایی که فکر میکرده بهش توجه میکنن بی اهمیته تازه میفهمه که چه قدر بی اهمیت بوده حضورش و چه قدر حس نمیشه نبودنش... تازه میفهمه چه قدر تنهاست...

خدایا من واقعا خسته ام خواهش میکنم به خداییت قسم منو راحت کن...

از قلب بیمارم می خواهم تا آمدن تو بتپد

به دنبال لبخند ناب تو هستم
چنین عمرم را می گذرانم
مرا نه شکوه است
نه گلایه

قلبم اگر یاری کند

از او میخواهم تا برگشتن تو بتپد

وقتی می گویم :
دیگر به سراغم نیا
فکر نکن که فراموشت کرده ام
یا دیگر دوستت ندارم ، نه
من فقط فهمیدم :
وقتی دلت با من نیست
بودنت مشکلی را حل نمی کند
تنها مرا دلتنگ تر میکند و تو را کلافه تر

کاشکی میمردم و یکبار دیگه اشتباهم رو تکرار نمیکردم...

آخر دل دیوانه تو که دیدی یکبار بازیچه شدی چرا دوباره باور کردی و حالا باز همان آش و همان کاسه

تقصیر خودت است دل ساده

ﻧﻪ ﺣﻮﺻﻠـــﻪ ﯼ ﺩﻭﺳـــﺖ ﺩﺍﺷﺘــﻦ ﺩﺍﺭﻡ

ﻧﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫـــــــﻢ ﮐﺴـﯽ ﺩﻭﺳﺘـــــــــﻢ ﺩﺍﺷﺘـﻪﺑﺎﺷﺪ
ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﺳـــــَــــﺮﺩﻡ
ﻣﺜـﻞ ﺩﯼ ,
ﻣﺜـﻞ ﺯﻣﺴﺘــــ ـــــﺎﻥ
ﺍﺣﺴــــــﺎﺳـﻢ ﯾـﺦ ﺯﺩﻩ
ﺁﺭﺯﻭﻫـــــــــﺎﯾـﻢ ﻗﻨﺪﯾــــﻞ ﺑﺴﺘــﻪ
ﺍﻣﯿــــــﺪﻡ ﺯﯾــﺮ ﺑﻬﻤــﻦ ِ ﺳــﺮﺩ ِ ﺍﺣﺴــﺎﺳﺎﺗﻢ
ﺩﻓــــــــﻦ ﺷـﺪﻩ
این روزهـــــا هـــوای چشمهـــایم بارانی ســت

مـــدام میبــــارد و میبـــــارد

ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﭘــُﺮ ﺍﺯ ﺳﮑـــــــــﻮﺗـﻢ

این روزها چقـــــدر دلـــــم میخــواهـــد نباشـــم دیــگــــر...

ﺣــــﻮﺍﺳﺖ ﺑـﮧ ﺩﻟﺘــ ﺑﺎﺷﺪ . . .ﺁﻥ ﺭﺍ ﻫـ ــﺮﺟﺎﯾـﮯ ﻧﮕــﺬﺍﺭ!

ﺍﯾــﻦ ﺭﻭﺯﻫــﺎ ﺩﻝ ﺭﺍ ﻣﯿــﺪﺯﺩﻧﺪ . . .

ﺑــﻌﺪ ڪﮧ ﺑﮧ ﺩﺭﺩﺷـــﺎﻥ ﻧـﺨــﻮﺭﺩ

ﺟـﺎﯼ ﺻـــﻨﺪﻭﻕ ﭘـﺴﺘـــ

ﺁﻧــ ــﺮﺍ ﺩﺭ ﺳﻄﻞ ﺁﺷـــﻐﺎﻝ ﻣﮯ ﺍَﻧﺪﺍﺯﻧﺪ !

ﻭ ﺗــﻮ ﺧﻮﺑــ ﻣـﯿﺪﺍﻧﮯ

ﺩﻟﮯ ﮐﻪ ﺍَﻟﻤﺜﻨﮯ ﺷﺪ! ﺩﯾــﮕﺮ ﺩِﻟــــ ﻧﻤـﯿﺸﻮﺩ....

بوی فراموشی گرفته ام ، رنگ تنهایی
دلشکستگی ، بغض و خاموشی

چیزی نیست گمانم تاریخ مصرفم گذشته است.. .