کلبه پاییزی
کلبه پاییزی

کلبه پاییزی

دوستت دارم عزیزم

لب های تو لب نیست ! عذابیست الهی

باید که عذابی بچشم گاه به گاهی


در لحظه دیدار تو ، گفتم که بعید است

چشمان تو من را نکشاند به تباهی

  ادامه مطلب ...

انسان بودن


زندگی را ...
گر توانستی به کام یک نفر شیرین کنی...
یا توانستی زمین تشنه ای را سرخوش از باران کنی...
گر توانستی تو یک مرغ گرفتار از قفس بیرون کنی...
یا توانستی که دیوار اسارت از بنا ویران کنی...
گر توانستی به خوان رنگی ات یک رهگذر مهمان کنی...
یا توانستی بدون حاجتی هم ذکر آن یزدان کنی...
گر توانستی لباس بی ریای عاشقی بر تن کنی...

میتوانی آن زمان
فریاد انسان بودنت
بر کوی و برزن برزنی .....