کلبه پاییزی
کلبه پاییزی

کلبه پاییزی

حواسم را هرکجا پرت می کنم،
خیال تو دستش را می گیرد
و در همان خیابان قدم می زنند!
سرم را گرم هرچیزی که می کنم،
هوای تو سردش می کند
و مدام به سرم می زند ...
و من هنوز نشسته ام کنار بخاری،
سرم را گرم می کنم،
نشسته ام و کوک های دلم را وا می کنم!
ولی، تنگ تر می شود!

ای لعنت به تو
با قهوه و کتاب، با موسیقی و شعر و بافتنی،
با قافیه و استعاره، بازی با کلمات،
با هیچ چییز،
حواسم پرت نمی شود.
دلم برای تو بیشتر،
دلم برای روزهای با تو،

بیشتر تنگ می شود...!

"
مونا پرستش"

بعضی روزها عجیب بوی تو را می دهند

دلتنگی کنج خانه می نشیند

زل می زند به چشمانم

و یادت را بر سینه ام می فشارد ....

 

گوش کن

این صدای قلب من است

که بیقرار می کوبد

 

حالا باز هم نیا!

اما بگو

با عطر تو

که جاری‌ست در لحظه هایم چه کنم؟!

"سارا قبادی"