کلبه پاییزی
کلبه پاییزی

کلبه پاییزی

حرف دل

نداشتنت مثل این است

که بخواهند جانم را از تنم بگیرند

و مرا در انتهایی از جنس تاریکی رها کنند٬

که هیچ راه گریزی نیست ...

و داشتنت مثل این است  ادامه مطلب ...

نامه ای عاشقانه از "جان کیتس" به "همسرش فانی"

به فانی براونی

بدون تو نمی توانم زندگی کنم. جز تو دیدار تو همه چیز را فراموش کرده ام، امگار زندگی ام دراینجا به پایان رسیده است. دیگر چیزی نمی بینم مرا در خودت ذوب کرده ای؟ 

ادامه مطلب ...

برای دوست خوبم...برای نرگسم

رفاقت با تو

رفاقت با بادبادکی کاغذیست!
رفاقت با باد دریا و سرگیجه...
با تو هرگز حس نکرده ام،
با چیزی ثابت مواجه ام!
از ابری به ابر دیگر غلتیده ام،
چون کودکی نقاشی شده بر سقف کلیسا!

"نزار قبانی"

بگذار به تو فکر کنم و دلتنگت باشم

برای بار هزارم می‌گویم که دوستت دارم

چگونه می‌خواهی شرح دهم چیزی را که شرح‌دادنی نیست؟  ادامه مطلب ...

قسمت...

روزهایی که بی تو می گذرد گرچه با یاد توست ثانیه هاش

آرزو باز میکشد فریاد در کنار تو می گذشت ای کاش


دلم خیلی تنگ شده. نمیدونم چرا پارسال هم ماه رمضون یه طوری از هم دور بودیم و 

ادامه مطلب ...

دوست خوبم...نرگسم

با تمـام مـداد رنگـی هـای دنـیا

بـه هـر زبـانی که بـدانی یـا نـدانی !

خـالی از هـرتشبیه و استعـاره و ایهـام

تنهـا یکــ جملـه برایـت خـواهـم نوشت :

دوستت دارم خاص ترین مخـاطب خـاص دنیـا !

من از دوستت دارم

من از دوستت دارم

از تو سخن از به آرامی
از تو سخن از به تو گفتن
از تو سخن از به آزادی
وقتی سخن از تو می گویم  ادامه مطلب ...

در صدا کردن ِ نام ِ تو

در صدا کردن ِ نام ِ تو

یک «کجایی؟!» پنهان است

یک «کاش می‌بودی»

یک «کاش باشی»

یک «کاش نمی‌رفتی»

من نام ِ تو راحذف به قرینه‌ی ِ این همه دلتنگی و پرسش صدا می‌زنم...

((از علیرضا روشن))

شعر

من نگاه تو را شعر می کنم و تو

شعر مرا نگاه می کنی

بازی عجیبی ست

شعر نگاه تو

روی قافیه های دلم می نشیند

و زبانم

این دیوانگی را می سراید

خوش شانسی و یا ...

روستا زاده پیــــر جواب داد: از کـــجا می دانید که ایـــن از خوش شانسی من بـــوده یا از بـــد شانسی ام؟ همسایه ها با تـــعجب جــــواب دادن: خــــوب معلومه که این از بد شانسیه! 
 
پیــــرمرد روستا زاده اے بود که یک پســـر و یک اسب داشت؛ روزی اسب پیرمرد فــــرار کـــرد، همه همسایه ها بـــرای دلـــداری به خـــانه پیـــرمرد آمدند و گفتند: عجـــب شـــانس بدی آوردی که اسبت فرار کرد! 
ادامه مطلب ...

داستان مدیریتی

یک روزمسئول فروش، منشی دفتر و مدیرشرکت برای ناهار به سمت سلف سرویس قدم می زدند. ناگهان چراغ جادویی روی زمین پیداکرده، آن را لمس می کنند و   ادامه مطلب ...

دوستی

در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند.

خارپشتها وخامت اوضاع را دریافتند و تصمیم گرفتند دورهم جمع شوند و بدین ترتیب خود را حفظ کنند ... 

ادامه مطلب ...

شب قدر

تقدیری سراسر خیر، برکت، خرسندی، سلامت، خوشبختی، سعادت دنیا و آخرت

توشه شب قدرتان باد.

دوری

چه بی‌تابانه می‌خواهمت ای دوری‌ات آزمونِ تلخِ زنده‌به‌گوری!
چه بی‌تابانه تو را طلب می‌کنم!