کلبه پاییزی
کلبه پاییزی

کلبه پاییزی

من پذیرفتم شکست خویش را / پند های عقل دور اندیش را

من پذیرفتم که عشق افسانه است / این دل درد آشنا دیوانه است

می روم شاید فراموشت کنم / با فراموشی هم آغوشت کنم

می روم از رفتنم دل شاد باش / از عذاب دیدنم آزاد باش

(رهی معیری)

گر چه خویش را به هر چه خواستم رسانده ام

عشق من ! قبول کن هنوز بی تو مانده ام

تو : نهایت تمام قله های دوردست
من : کسیکه عشق را به قله ها رسانده ام

  ادامه مطلب ...

شاید گاهی باید سکوت کنی و هیچ وقت احساساتت رو بروز ندی. من اشتباه کردم نباید درمورد خیلی چیزها حرف میزدم. نباید میدونستی که چه قدر دوستت دارم شاید نباید میگفتم که...

به یاد تو

باران که می آید آدم حس میکند دارد عشق می بارد از آسمان، هربار که نفس میکشم وجودم پر میشود از آرامش...

درست مثل لحظه هایی که تو در کنارم نشسته ای. آن لحظه ای که حس میکنم از حضور تو وجودم لبریز میشود از احساس... هر ثانیه که عطر وجودت میپیچد در جانم زنده میشود این تن خسته ام... تو مثل بارانی پر از عشق، و هوایت پر است از شور زندگی... 

از برت دامن کشان، رفتم ای نا مهربان
از مـن آزرده دل، کـی دگـر بینـی نشان
رفتم که رفتم؛ رفتم که رفتم

  ادامه مطلب ...

آن روز که همدیگر را یافتیم...
یافتنمان هنر نبود...
هنر این است:
همدیگر را گم نکنیم..

به رهی دیدم برگ خزان **پژمرده ز بیداد زمان کز شاخه جدا بود

چو زگلشن روکرده نهان**در رهگذرش باد خزان چون پیک بلا بود

ای برگ ستمدیده ی پاییزی

آخر تو ز گلشن ز چه بگریزی

  ادامه مطلب ...

گاهی شاید لازم باشه از یاد ببریم ..... . !

یاد آنهایی را که با نبودنشان بودنمان را به بازی گرفتند...

دوستی

دوستی رو از زنبور یاد نگیریم که وقتی از گل جدا میشه میره سراغ گل دیگه...

بلکه دوستی رو از ماهی یاد بگیریم که وقتی از آب جدا میشه می میره...


از من به تو نصیحت هیچ وقت برای نگه داشتن کسی که فرق تو، با بقیه رو نمی فهمه تلاش نکن!


دوستی

 به خیلی ها میگیم دوست ” …
به هرکسی که بتوونیم باهاش بیشتر از یه سلام و یه حال و احوالپرسی ساده حرف بزنیم
خیلی از این “دوست”ها ، دوست نیستن
همکارن، همکلاسین، فامیل دورن، همسایه ن، یه آشنان
دوست
 اونیه که باهاش رازهای مشترک داری
اونیه که وقتی دلت گرفت اول از همه شمارهء اونو میگیری
اونیه که برای قدم زدن انتخابش میکنی
اونیه که جلوش لازم نیست به چیزی تظاهر کنی
که اگه دلت گرفت بهش میگی “ دلم گریه میخواد ! ”
اونیه که دستت رو میگیره و میگه “میفهمم
که نمیخواد براش توضیح واضح بدی
اونیه که سر زده خراب میشی سرش
نمیگی شاید آمادگی نداشته باشه
چون مهم نیست
نه برای اون نه برای تو
حتی اگر خونه ش خیلی کثیف باشه
یا سرش خیلی شلوغ باشه
چون همیشه برای تو وقت داره
دوست اونیه که همیشه برات گزینهء اوله
اونیه که بهت سرکوفت نمیزنه
تحقیرت نمیکنه
. بهت نمیخنده
بقیه یا همکارن، یا همکلاسین، یا فامیل دورن، یا همسایه، یا یه آشنان
همهء اینا رو گفتم که بگم آدما عوض میشن
اما معیار دوستی عوض نمیشه...

 


وقتی نخواستت...؛

آروم بکش کنار...؛

غم انگیز است اگر تو را نخواهد...،

مسخره است اگر نفهمی...؛

احمقانه است اگر اصرار کنی...!

وقتی که فکر مرگ باشی دیگه هیچی اذیتت نمیکنه

حتی بی رحمیهای اطرافیانت...


تازه الان که با حضورم دارم دیگران رو ناراحت میکنم مطمئنم بعد از مرگم میگن:

روحش شاد. حداقل بعد از مرگش دلی رو شاد کرد

مرگ تدریجی

خسته ام از تظاهر به ایستادگی
از پنهان کردن زخم هایم
زور که نیست !
دیگر نمیتوانم بی دلیل بخندم و
با لبخندی مسخره وانمود کنم همه چیز رو به راه است...

خصوصی با خدا

 خدایا دیگه نمیخوام نسبت به کسی هیچ احساسی داشته باشم... دوستی دیگه هیچ معنا و مفهمومی واسم نداره دیگه حتی نسبت به ... هم نمیخوام احساسی داشته باشم چون مطمئنم اونم همین کار رو باهام میکنه اونی که بهش گفته بودم و میدونست باهام اینطوری کرد چه برسه به ... از هر دوشون بدم میاد متنفرم از دوست داشتن متنفرم از دوستی که همش بهم دروغ میگه که همش تو نگاهش دروغه که میگه دوستت دارم ولی ...بدم میاد ازش بدم میاد. میخوام سنگدل باشم...

خدایا مدتیه قلبم درد میکنه تپش دارم خدایا زود تموم کن زندگی رو نخواستم دنیا باشه واسه اونایی که امید دارن یکی دوستشون داره میدونن همیشه یه نفر  هست که براشون نگرانه یا منتظر دیدنشونه ولی من چی وقتی هیچ کس حتی یادی از من هم نمیکنه چرا باشم...

مردن

وقتی دل ارزش خودش را از دست بدهد و چشمهایت دیگر اشکی برای ریختن نداشته باشد،

وقتی دیگر قدرت فریاد زدن را هم نداشته باشی،وقتی دیگر هر چه دل تنگت خواسته باشد گفته باشی،

وقتی دیگر دفتر و قلم هم تنهایت گذاشته باشند،وقتی از درون تمام وجودت یخ بزند،

وقتی چشم از دنیا ببندی و آرزوی مرگ بکنی،وقتی احساس کنی تنهاترین هستی، احساس کنی هستی اما نیستی... چشمهایت را ببند و تنها یک گوشه بنشین و شک نکن نفس میکشی اما مرده ای،

فراموش شده ای بی آنکه حتی مرده باشی...