کلبه پاییزی
کلبه پاییزی

کلبه پاییزی

نزدیکترین به من...



نزدیکترین به من اشکهای روی گونه هامه
آنقدر مرا دوست دارند که هر جوری باهاشون رفتار میکنم 
ادامه مطلب ...

سکوت...


|http://www.atrebaroon.blogfa.com|عکس های عاشقانه|http://www.atrebaroon.blogfa.com|

اندکی آهسته تر سکوت کن عزیز...
صدای بی تفاوت بودنت آزارم می دهـــد

از تمام تو...


|http://www.atrebaroon.blogfa.com|عکس های عاشقانه|http://www.atrebaroon.blogfa.com|


مــن، از تمام آسمـــان یک بــــاران را میخواستم!
و از تمــــام زمیــــن، یک خیابان را ...
و از تمــــام تـــــو، یک دســـــت
که قفل شـــــود در دست مـــــن...

این روزها...


|http://www.atrebaroon.blogfa.com|عکس های عاشقانه|http://www.atrebaroon.blogfa.com|


این روزها " دوستـــــت دارم " ها
دیگر قلــب کســـی را به تپش وا نمیدارد !
؟؟؟واقعــا چرا؟

امروز هم روز تولد من بود...

امروز هم روز تولد من بود...


امروز برای چند دقیقه ی کوتاه حسی رو تجربه کردم که تا حالا تجربه نکرده بودم... حس دوست داشته شدن واقعی...

امروز با تمام وجودم برای چند دقیقه ی کوتاه تونستم خواهر مهربونم رو بعد از مدت طولانی دوری با تمام وجودم به آغوش بکشم و از گرمای وجودش انرژی دوباره بگیرم  و تپش های قلبش رو روی قلبم حس کنم...

خواهری مهربونی که مدتها بود به دلیل مشغله هایی که داشت به من بی توجه شده بود و کلی دلخوری تو دلم ازش مونده بود...

اما مثل همیشه با چند دقیقه بودن در کنارش تموم اون دلخوریها فراموش شد...

مرسی عزیز دل من که با اومدنت یه بار دیگه بهم امید دادی... و باعث شدی یه بار دیگه یه لبخند واقعی و از ته دل بشینه رو لبام...

مرسی نرگس مهربونم بابت این مهربونی و حس خوبی که بهم هدیه کردی... این لحظه ی به یاد موندنی ارزشمندترین هدیه ای بود که میتونستی بهم بدی و تو اینکار رو کردی...

امیدوارم خوشبخت بشی نرگس عزیزم... عروس خانمی خوشگل...


البته دوست جون ناز خودم دست پر اومده بود با یه کیک خوشگل و خوشمزه... جای همهی دوستانی که میدونم خیلی خیلی کیک دوست دارن خیلی خیلی خالی....

به جای همه ی دوستای توپولم هم میخورم....


اینم عکس کیک تولدم که دوست جووونم برام آورده بود...


چرا رفتی...

چرا رفتی

چرا؟

من بی قرارم

به سر

سودای آغوش تو دارم

وقتی از دوست داشتن کسی مطمئن نیستی

وقتی از دوست داشتن کسی مطمئن نیستی

حق نداری دستاشو بگیری که به دستات عادتش بدی...

وقتی کسی رو سهم خودت نمیدونی

وقتی موندنی نیستی

حق نداری از آینده ای خوش باهاش حرف بزنی و براش رویا بسازی...

وقتی دلت به موندن کنارش شک داره

حق نداری بهش بگی عشقم!

حق نداری بگی نفسم!

وقتی همیشه دنبال یه حرفی،

بحثی، سندی، بهانه ای هستی که ترکش کنی

حق نداری بهش بگی دوستت دارم!

وقتی به اعتماد کسی تکیه گاه شدی

حق نداری زمینش بزنی!

اگه این حق رو به خودت دادی بدون خیلی...

عشق یک زن...

هیچ زنی را، در هیچ کجای دنیا نمی توانی پیدا کنی که به یک باره عاشق مردی شود. زن ها آرام آرام در یک مرد جوانه می زنند. اما امان از وقتی که زنی، در وجود مردش ریشه بدواند. این جور عشق های یک زن را، هیچ تبری نمی تواند از پا در بیاورد. حالا می خواهد تبر زمان باشد، یا حتی تبر مرگ... اما چرا... همیشه یک استثنا وجود دارد. و آن برای از ریشه خشکاندن یک زن، خیانت به عشق اوست...

 

"علیرضا اسفندیاری‏"
از کتاب: مکالمه ی غیر حضوری

عیدتان مبارک

از روز ازل به کائنات شور علی بود
بر روی زمین به کائنات نور علی بود
تنها هدف خلقت آدم به دو صورت
چشمان علی بود و علی بود و علی بود
.


عیـــد غدیـــر خم بر همــــه مبــــــارک

مخصوصـــا به سادات گرامــی

و

مخصوصـــا به خــــودم که ســــادات هستـــــم
.

بگو...

|http://www.atrebaroon.blogfa.com|عکس های عاشقانه|http://www.atrebaroon.blogfa.com|

فقط برای یک بار !
مرا در افسون مبهم یک دروغ …
شناور کن !
سر به گوش من بگذار ..!
و آرام بگو : دوستت دارم….!

دوستت دارم

تو را دوست دارم بی هیچ دقتی
بی هیچ قانون و مرزی
مثل افتادن در چاله ای که نمی بینی
تو را دوست دارم
حتی وقتی که بدی

گفتم فراموش ات می کنم
اما امیدوار نباش
این درد با جرعه های بزرگ یأس هم درمان نشده

تو را دوست دارم
حتی اگر نخواهم

ترکم نکن

ترکم نکن

           حتی برای ساعتی

چرا که قطره های کوچک دلتنگی

                                  به سوی هم خواهند دوید

و دود

          به جستجوی آشیانه ای

                                در اندرون من انباشته می شود

تا نفس بر قلب شکست خورده ام ببندد ! 

ادامه مطلب ...


همه در باران تند تند راه می روند! این منم که می ایستم و با چشم هایم به تو فکر میکنم...

مـــن اگــه خـــــــــــــــــــــدا بــودم ...


                                        یـــه بــار دیــگه تمـــــــــــــــوم بنـــده هــام رو میــشمــردم


                                      ببیــنم کــه یــه وقــت یکیــشون تنــــــــــــــها نمــونــده باشــه ...


                                   و هــوای دو نفــره هــا رو انقــدر بـه رخ تـــک نفـــره هــا نمـــی کشیـــدم