کلبه پاییزی
کلبه پاییزی

کلبه پاییزی

دﯾـﺪﻩ ﺍﯼ ﺷــﯿﺸــﻪ ﻫـﺎﯼ ﺍﺗـﻮﻣﺒــﯿﻞ ﺭﺍ ﻭﻗـﺘـﯽ ﺿﺮﺑــﻪ ﺍﯼ ﻣــﯽ ﺧـﻮﺭﻧـﺪ ﻭ ﻣـﯽ ﺷـﮑﻨـﻨـﺪ !؟

ﺩﯾــﺪﻩ ﺍﯼ ﺷـﯿﺸــﻪ ﺧــﺮﺩ ﻣــﯽ ﺷــﻮﺩ

ﻭﻟــﯽ ﺍﺯ ﻫــﻢ ﻧﻤــﯽ ﭘﺎﺷــﺪ !؟

ﺍﯾـــﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﻫﻤـــﺎﻥ ﺷــﯿﺸــﻪ ﺍﻡ ؛

ﺧــﺮﺩ ﻭ ﺗــﮑـﻪ ﺗــﮑــﻪ ،

ﺍﺯ ﻫــﻢ ﻧـﻤـــﯽ ﭘــﺎﺷـﻢ ﻭﻟـــﯽ ﺷــﮑـﺴﺘـــﻪ ﺍﻡ . . .

 

به هر دری که زدم سری شکسته شد
به هرجا که سر زدم دری بسته شد
نه دگر در زنم به سر نه دگر سر زنم به دری
که روح در به درم از سر و در زدن خسته شد

تنهایی3...

 تنهایی را ترجیح میدهم به تن هایی که روحشان بادیگری ست...
 
ادامه مطلب ...

شوق رفتن

 با سلام

حال شما چطور است ؟

اگر از حال اینجانب خواسته باشی

ملالی نیست جز دوری آسمان

ادامه مطلب ...

کاش...

کاش یکی بود تا بغضی که گیر کرده تو گلوم رو میفهمید

تا میفهمید که چرا اینقدر چشمام بارونیه و یک لحظه هم صاف نمیشه

  ادامه مطلب ...

رفتنی بی صدا

مرگ خبر که نمی کند !
یک روز می بینی نیامدم یعنی که نیستم!



سنگ نوشته

بر سنگ قبر من بنویسـید خسته بود

اهــل زمین نبود نـمازش شــکســته بود
 
ادامه مطلب ...

تنهایی2...

گاهی باید به دور خود یک دیوار تنهایی کشید،

نه برای اینکه دیگران را از خودت دور کنی،

بلکه ببینی چه کسی برای دیدنت دیوار را خراب می کند…!

ژان پل ساتر

  ادامه مطلب ...

تناقض (2)

خیلی دردناکه با هزار ذوق و شوق بیای وبلاگت رو راه بندازی با صدهزار شوق به کسی که به خاطر اون این کاررو کردی خبربدی و ازش بخوای تا هرازگاهی بهت سربزنه و یادگاری چندخطی واست بنویسه.

  ادامه مطلب ...