آدم ها همه می پندارند که زنده اند؛
برای آنها تنها نشانه ی حیات؛
بخار گرم نفس هایشان است!
کسی از کسی نمی پرسد : آهای فلانی!
از خانه ی دلت چه خبر؟! گرم است؟ چراغش نوری دارد هنوز...؟ ادامه مطلب ...
استاد پرسید: ادامه مطلب ...
پس چیست؟!...
اینکه در این دنیای به این بزرگی
دلت فقط هوای یک نفر را می کند...!!!
شب به
گلستان تنها، منتظرت بودم
باده ناکامی در، هجر تو پیمودم
منتظرت بودم، منتظرت بودم
آن شب جانفرسا من، بی تو نیاسودم
ادامه مطلب ...تا حالا کجاها تنها رفتی و چشم به راه کسی بودی؟
مثلا تنهایی بروی یک کافه، یک میز دو نفره نزدیک به ورودی را انتخاب کنی؛ بنشینی و به صندلی خالی که روبه رویت است زل بزنی. گاهی هم زیر چشمی به در ورودی نگاهی بیندازی. حتی میتوانی برای صندلی روبه رویت سفارش هم بدهی. ادامه مطلب ...
بگذار با تو نجوا کنم و بدون آنکه سکوت ثانیه ها را بشکنم روی شانه های مهربان تو گریه کنم.
چشم در چشم عکس نازنینت که می شوم سوزش قلبم را حس می کنم... ادامه مطلب ...
پسرک از پیامهای هرشب رفیقش خسته شده بود...یک شب بدون باز کردن پیام، گوشی رو زیر بالش گذاشت و خوابید.
صبح مادر رفیقش زنگ زد و گفت پسرم: رفیقت مرده... پسرک سریع رفت سراغ پیام دیشب که نوشته بود:
داداشم!تصادف کزدم به زور خودمو رسوندم جلو درتون دارم میمیرم...
بیا واسه آخرین بار ببینمت...
آن که سودا زده چشم تو بوده است منم
و آن که از هر مژه صد چشمه گشوده است منم
من دلم تنگ می شود
برای تو
برای هرآنچه که تکانم می دهد
تـــــا تــامل خـــویش
بـــــــرای خاطراتمان
چیزهایی که تو، توهم می خوانیشان
دلــم کــه تنـــگ می شــود
تو مرا یاد کنی یا نکنی
باورت گر بشود ، گر نشود
حرفی نیست
اما
نفسم می گیرد
در هوایی که نفس های تو نیست !
(سهراب سپهری)