درد می کشمــــ . . . درد !!!
هم تلخ است هم ارزان !!
همــــ گیراییش بالاستـــــــــــــــ !!!
هم اینکه تابلو نمی شومـــ
و رفیقی که مرا به درد معتاد کرد ، نا باب نبود !!!
اتفاقا بابِ بابــــــــــ بود !!!
فقط نگفته بود که ماندنی نیست . . .
همـــــــــــــــــــــــ ــــــــین
آدم گاهی تهی می شود…
خالی می شود…!
دلش یک گوش می خواهد که فقط برایش حرف بزند….غُر بزند…
دلش می خواهد….زیر دوش آب ریز ریز برای خودش اشک بریزد…
دلش می خواهد….زیر باران ساعت ها قدم بزند و خیس شود…
دلش می خواهد….برود….ولی نرسد….!!
دلش می خواهد….فقط به صدای باران گوش دهد…
دلش می خواهد….ساعت ها بخار دهانش را نگاه کند…
دلش می خواهد….چشمانش را ببندد….به هیچ چیز فکر نکند..
دلش می خواهد….خودش را لوس کند…!
دلش یک آغوش اَمن می خواهد…
دلش میخواهد...یکی بگوید من تو رامیفهمم... همین!!!!
روزی میـرسد بـــی هیــــچ خبــــــری
بــا کولـــه بــــار تَنهـــاییـم ؛
در جـــاده هــای بـی انتهــــای ایـن دنیــای عجیب
براه خــــواهم افتـــــاد
مَــن کـــه غَریبـــــم،
چـــه فَــــرقی دارد کجـــــای ایـــن دنیــــــا بـشــــم؟
همــه جــــای جهــــان تنهـــــایی بــــا مــن است..
دلم یک فنجان مرگ میخواهد
ایــــن شب ها ســـَرد شده ام سرد ِ سرد
به سردی ِ یک قـهوه ی تلخ
آه چقدر دلــــم میخواهد تا کسی هرگـــز بیدارم نکند !
باید آرام ســـکوت کنم سکـــوت دل !
چقدر دلـــم میخواهد آرام بخوابم
عطش لبـــــانم را بوسه ای باید !
بوسه ی آرام مــــــــرگ . . .
کاش من هم کسی را داشتم
که با بستن
چشمانم
حس قشنگ نگاهش
را احساس میکردم
بوی نفسهایش را
میشنیدم
کاش من هم کسی
را داشتم
که حتی وقت
نبودنم
عاشقم باشد
کاش...
باید کسی را پیدا کنم که دوستم داشته باشد
آنقدر که یکی از این شبهای لعنتی
آغوشش را برای من و یک دنیا خستگیم بگشاید
هیچ نگوید و هیچ نپرسد فقط مرا در آغوش بگیرد
بعد همانجا بمیرم تا نبینم روزهای آینده را
روزی که دروغ می گوید
روزی که دیگر دوستم ندارد
روزهایی که دیگر مرا در آغوش نمی گیرد
و روزی که عاشق دیگری می شود...
کسانی را می شناسم که با صدای بلند دعا می خوانند....
اما دستشان به ستاره ای نمی رسد...
اما کسانی هستند که بی دعا....با خدا دست می دهند....
بیا تا دل کوچــــــــــکم را خدایـــا فقــــط با تـــو قسمت کنم..!
خدایـــــا بیــا پشت آن پنــجــره.. که وا می شود رو به ســــــوی دلــــــــم!!
بیـــا پــــرده ها را کنـــاری بزن.. که نــــــورت بتــابد به روی دلـــــــم..
خدایـــا کمـــک کـــن : که پـــروانه ی شعر من جــــان بگیرد.. کمی هم به فـــــکر دلـــــــم باش... مبـــادا بمیـــرد...!!!
خــــدایــا دلــــــم را که هر شب نــفس می کشـــد در هوایـــــت.. اگر چه شــــــکســــــته!!!
شبــــی می فرســــتم بــرایــت...!!!
قرار من با خـــدا این شد که...
من چشمامو ببندم...دستمو بذارم توی دستــــ خدا و باهاش برم جلو...
خدایــــا...قول بده توی مسیـــر دستمو ول نکنی...
قول بده مواظبــــ سنگای جلوی پام باشی...
قول بده مواظبــــ آخرش باشی...
من...تا جایی چشمامو باز نگه داشتم که می دونستم چی خوبه و چی بــــد...
ولی از این به بعدش با تــــو
ادامه مطلب ...آدم ها می آیند…
خودشان را نشان می دهند…
وقتی که برایت مهم نیست…
اصرار می کنند!
اصرار برای اثبات وجودشان،
برای اثبات بودنشان… ادامه مطلب ...
تـو بـرو…
مـن هم برای اینکـه راحـت تر بروی…
می گویـم: برو “خیــالی نیســت “
امـا…
کیست که ندانـد…
بی تـو…
تنهـــا چیــزی کـــه هســت…
“خیـال توست” …