کلبه پاییزی
کلبه پاییزی

کلبه پاییزی

بعضی ها...

میدانی چیست؟

بعضی ها؛ شبیه یک انجیر رسیده می مانند که یکهو؛ از آسمان می افتند در دامن رنگ و وارنگ زندگی ات...

آن قدر بی هوا که اصلا نمیدانی چه شد...چگونه شد....اصلا خودت را میزنی به راه دیگر و از بودنش لذت میبری. 

بعضی ها؛ شبیه عطر بهارنارنجی هستند در کوچه پس کوچه های پیچ در پیچ دلت.نفس میکشی.آنقدر عمیق؛ که عطر بودنشان را تا آخرین ثانیه ی عمرت؛ در ریه هات ذخیره کنی...

بعضی ها؛ شبیه ماهی قرمز کوچکی هستند که افتاده اند در تنگ بلورین روزگارت؛ جانت را با جان و دل در هوایشان؛ تازه میکنی...

بعضی ها؛....

اصلا چرا باید از در و دیوار مثال بزنیم؟

بعضی ها؛ آرامش مطلقند؛ لبخندشان...تلالو برق چشمانشان؛ صدای آرامشان...اصلِ کار، تپش قلبشان...انگار که یک دنیا آرامش را به رگ و ریشه ات تزریق میکند

و آنقدر عزیزند؛ آن قدر بکرند؛ که دلت نمی آید حتی یک انگشتت هم بخورد بهشان...میترسی تمام شوند و تو بمانی و یک دنیا حسرت...

بعضی ها؛ بودنشان...همین ساده بودنشان...همین نفس کشیدنشان؛ یک عالمه لبخند می نشاند روی گوشه لبمان..

اصلا خدا جان؛ در خلقت بعضی ها؛ سنگ تمام گذاشته ای


سایه شان کم نشود از روزگارمان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد