کلبه پاییزی
کلبه پاییزی

کلبه پاییزی

خیلی وقته دیگه ته کشیدم...

 از یه جایی به بعد به خودت میگی...

اصلن چه دلیلی داره به کسی بگم حالم بده ؟
اونا چیکار میتونن واسم کنن...

جز گفتنِ یه الهی بمیرم ،
جز گفتنِ یه ناراحت نباش میگذره  


در روز اونقد می خندیو میگی وای ...

من چقد خوشحالم که خودتم باورت میشه

واقعن حالت خوبه اما شبا

وقتی سرتو میذاری رو بالش میگی نه !!

اونقدرا هم خوب نیستم .
کم کم حتی گریه کردن یادت میره،

میریزی تو خودت ؛
چند وقت بعد میبینی دیگه نمیتونی ... 
سره یه موضوعِ کوچیک گریه میکنی ،

داد میزنی ،

میگی چه بلایی داره سرم میاد ؟
به خودت فُحش میدی ، میکوبی به درو دیوار ، 
همه بهت میگن چته ؟

تو که اینقد ضعیف نبودی !!
توو دلت میگی ...!

اونقد قوی بودم که دیگه ته کشیده ...
تمومِ افکارم ، باورام ، احساسم ،

حتا خودمم دیگه ته کشیده...



 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد