کلبه پاییزی
کلبه پاییزی

کلبه پاییزی

دلم مرگ میخواهد حتی کمی .....

دلم مرگ می خواهد.... دلم مردن می خواهد آری مردن، چه کسی می داند کجاست مرگ .... کجاست مردن.... حتی کمی، دلم میخواهد نباشم شاید نبودن بهتر باشد... 


خسته شدم از زندگی کردن یا زندگی نکردن......  نمیدانم  چه میخواهم یا نمی خواهم........!!! سر در گم هستم گیج!!! کسی نیست نجاتم دهد جز مردن .....

خسته ام از همه کس یا نه خسته ام از خودم یا نه همه خسته اند از من ..... نمی دانم ....

کجاست اینجا که من هستم، شاید نباید... اینجا نباید باشم ؟؟ شاید من مال اینجا نیستم ؟؟

مال مرگم ،مال مردن   ..... یا نه برای نبودنم .... می خواهم جایی برم که خودم  هم نباشم حتی خودم ....

کسی هست بگوید اینجا کجاست ؟؟ آری جایی که من نباشم  همه جا رفتم............  ولی باز خودم بودم!!!

دلم می خواهد بروم به مرگ ...  شاید آنجا خودم نباشم شاید شاید .......... به فراموشی بروم خودم ،جسمم، تنم ،وجودم چقدر دلم به نبودن است..........


کسی نیست به من نبودن را بدهد؟؟ یا بگوید نبودن کجاست ؟؟؟  دلم میخواهد نباشم نباشم نباشم .......

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد