کلبه پاییزی
کلبه پاییزی

کلبه پاییزی

تناقض (1)

چه قدر سخت و زجرآوره که یکی بیاد بهت بگه اونقدر دوستت داره که نمیتونه حتی یه لحظه ناراحتیت روببینه. بهت بگه وقتی ناراحتی و اشک میرزی قلبش تیرمیکشه و خیلی ابراز احساسات های مختلف و شیرین و روحیه بخش. بدتر اینکه تو هم همه رو با تمام وجودت باور کنی. با خودت بگی خداروشکر بالاخره تو این دنیای پر از دروغ و فریب جایی که همه از روی وظیفه و مجبوری و نه احساس قلبی به هم محبت میکنن یکی هست که میدونی احساسش پاکه راسته درسته اصله. سراپا میشی شور و شادی. انرژی میگیری از دیدنش حتی اگه نبینیش و فقط بهش فکر کنی میشی یه بمب انرژی.توهم میشی سراپا عشق و تمام دوست داشتنت رو با تمام وجود میریزی به پاش. میشه آروم جون واست، اونقدر واست مهم میشه که بهش میگی نفس. اونوقت چشم باز میکنی میبینی نمیتونی حتی یه لحظه ناراحتیش رو ببینی. حتی از راه دور هم با تمام وجود حسش میکنی. خب حتما میگی این کجاش زجرآوره به این خوبی. میدونی از کجا و کی میشه زجر آور؟ وقتی میفهمی همش دروغه همش دروغه نه اینکه دوستت نداشته باشه نه داره دوستت داره ولی خب نه اونقدر که واست توصیف کرده بود. بهتر بگم میفهمی همه واسش همینطورن.مدل دوست داشتنش همینه. نه اینکه فقط با تو که همه رو اینطور دوست داره. تازه میفهمی که بعضی ها رو علاوه بر اینکه همین مدلی دوست داره براشون یه جواریی اهمیت خاص هم قائله همیشه اونا هستن که بهش آرامش میدن و تو میشی بی تفاوت در حالیکه فکر میکردی تویی که با حضورت بهش آرامش میدی. همیشه اونا هستن که بیشتر به فکرشن و تو میشی بی معرفت... آخرش هم تو میمونی و این همه رفتارهای متناقض. حالا فهمیدی چرا میگم زجرآور...
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد