فروغ ممتد چشم سیاه من باشی
بدون تو نفسم از زمانه می گیرد
مگر قرار نشد تکیه گاه من باشی تو رفته ای و ببین شب به شب پریشانم
سزا نبود چنین اشک و آه من باشی
دلم گرفته از اینکه تو را نمی بینم
چه می شود که تو در هر نگاه من باشی . . .
تو را به خواب و خیالم همیشه می بینم
بیا به حلقه ی چشمم گواه من باشی
برو تو هم به امان خدا نشد امشب
هوای بال وپری دل بخواه من باشی
(م.شوریده)