کلبه پاییزی
کلبه پاییزی

کلبه پاییزی

دستهایم را که میگیری

دستهایم را که میگیری... حجم نوازش لبریز میشود! گویی تمام رزهای زرد باغها با دستهای بی‌دریغ تو برای من چیده می‌شوند و قلب من پرنده‌ای می‌شود به پاکی بیکران نگاهت پر میکشد و در آن وسعت بی‌انتها در خاکستری اندوه ابرها گم می‌شود.

دستهایم را که می‌گیری... نگاهم این قاصدک های بی‌تاب هزاران شور در آبی فضا رها می‌شوند و بغض گریه‌ها از شنیدن نفس زدنهای روح زیر هجوم آوار سرنوشت بی‌صدا شکسته می‌شود.

دستهایم را که میگیری... عبور تلخ زمان را دیگر نمی‌خواهم که باور کنم!...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد