کلبه پاییزی
کلبه پاییزی

کلبه پاییزی


خسته شدم از این همه تناقض چرا باید این همه چیزهایی ببینم که تناقض ایجاد میکنه واسم؟


چرا ؟ چرا وقتی میدونی که چقدر ... باز هم ...


چرا؟


من لبریزم از درد یکی لطف کند دعا کند که بروم زودتر من خسته ام. کاش یکی از همین دفعه هایی که این قلب خسته در سینه میکوبد بایستد و راحت کند این روح و جسم خسته ی مرا، کاش نباشم دیگر... من دیگر از بودن خسته ام

...اما تو بگو

وقتی بغض

چادر زده

روی این حنجره ی شکسته

و اشک

آرام و بی صدا

راهش را کج می کند

به سمت چشمانم

بی تو

چه کنم...!؟


                                                                      (الهام کریمی)

شعر عاشقانه

می بویم گیسوانت را

تا فرشته ها حسودی کنند

شانه می زنم موهایت را

تا حوری ها سرک بکشند از بهشت برای تماشا

شعر می گویم برای تو

تا کلمات کیف کنند

مست شوند

بمیرند


                                                                     (مصطفی مستور)

قلبم کتابی است ...

من رازی را پنهان نکرده ام!

قلبم کتابی است ...

که خواندنش برای تو آسان است.

من

همواره تاریخ قلبم را می نگارم؛

از روزی که در آن  

به تو عاشق شدم !


                                      (نزار قبانی)

نگران میشم از ابی

دستشو میگری ... نگرانت میشم ... دور میشی میری ... نگرانت میشم
دستتو میگیره ... دور میشه میره ... ترو از دست دادن تلخه ... نفس گیره ... دستام یخ کردن ... تو سرم اتیشه ...وقتی ازهم دوریم نگرانت میشه ...
هزار ساله که رفتی من هنوز پشت شیشم
موهاتو باد برده عطرش جامونده پیشم
حالو روزم خوب و خوش نیست بی تو نا ارومم به یادت که میافتم نگرانت میشم ...
نگرانت میشم
نازکی ... رنجوری توی ظاهر اما یاغی و مغروری چشمات میخندن توی قاب چوبی
نگرانت هستم
روبراهی ؟ خوبی ؟
هزار ساله که رفتی من هنوز پشت شیشه ام موهاتو باد برده عطرش جامونده پیشم
حالو روزم خوب و خوش نیست بی تو نا ارومم به یادت که میافتم نگرانت میشم ...
بگو اینبار به دلش پابندی توی عکس تازه ات بازم میخندی
اون که پیشش هستی عشقم حالیشهههه
اگه باز عاشق شی نگرانت میشههههه
...
هزار ساله که رفتی . . .

در شبان غم تنهایی خویش،

عابد چشم سخنگوی توام .

من در این تاریکی،

من در این تیره شب جانفرسا،

زائر ظلمت گیسوی توام .

 شکن گیسوی تو،

موج دریای خیال .

کاش با زورق اندیشه شبی،

از شط گیسوی مواج تو، من

بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم .

کاش بر این شط مواج سیاه،

همه عمر سفر می کردم .


(حمید مصدق)

من با تو ام ای رفیق ! با تو

من با تو ام ای رفیق ! با تو
همراه تو پیش می نهم گام
در شادی تو شریک هستم
بر جام می تو می زنم جام

من با تو ام ای رفیق ! با تو

  ادامه مطلب ...

چه شغل عیبی

چه شغل عجیبی

شروع هفته تو را می بینم

باقی هفته

به خاموش کردن خود در اتاقم مشغولم

 


                                                                                    (شمس لنگرودی)


اشک ها کلماتی هستند که به زبان آوردن آنها بسیار سخت است !!

گریه ی هر کس به این معنا نیست که او ضعیف است !

به این معناست که او یــک قــلــب دارد ...

گاهی آنقدر دلم از زندگی سیر می شود

که می خواهم تا سقف آسمان پرواز کنم

و رویش دراز بکشم آرام و آسوده

مثل ماهی قرمز عیدمان که چند روزیست روی آب است

گاه یک حرف

یک زمستان آدم را گرم نگه می دارد
و

گاه یک حرف

یک عمر آدم را سرد می کند

من سرد شده ام نمیدانم شاید هم مرده ام


انالله و انا الیه راجعون

 

حق الناس همیشه پول نیست


گاهی دل است

تلخ میگذرد…این روزها که قرار است از تو … برای دلم یک انسان معمولی بسازم

سخت میگذرد لحظه هایی که دارم میجنگم با احساسم با دوست داشتنم...

زول میزنم به آینه رو به خودم می ایستم

انگار بعد از دیدنت اونی که بودم نیستم

تاریک بودم تو خودم تصویر تو مهتاب بود

انگار تا قبل از چشات هر چی که دیدم خواب بود

  ادامه مطلب ...

تقدیم به بهترینم...

لبخند زدی و آسمان آبی شد

 شب های قشنگ "اردیبهشت" مهتابی شد

 پروانه پس از تولد زیبایت

 تا آخر عمر،غرق بی تابی شد

((گل نازم لمس بودنت مبارک))