کلبه پاییزی
کلبه پاییزی

کلبه پاییزی

خواهم که بر مویت ، مویت ، مویت
هر دم زنم شانه ، هر دم زنم شانه
ترسم پریشان کند بسی حال هرکسی
چشم نرگست مستانه مستانه ، مستانه مستانه

ادامه مطلب ...

بیا دست قشنگ مهربانت را عصایی کن که برخیزم

و شور انگیز و شوق آلود بدامان شقایقها بیاویزم

بدزدم تیشه فرهاد عاشق را و بی پروا چنان رعدی بنای سنگی غم را فرو ریزم

بسازم کلبه عشقی میان باغ فرداها

و حافظ وار بر بام فلک طرحی دگر از عشق اندازم و نقش دیگری ریزم

بیا واکن لبانم را به تکرار سرود عشق که من آن مرغ غمگین شباویزم

برای من نوشته  /  گذشته ها گذشته / تمام قصه هام هوس بود  / برای او نوشتم / برای تو هوس بود / ولی برای من نفس بود /  کاشکی خبر نداشتی  /  دیونه نگاتم  /   یه مشت خاک ناچیز  /  افتاده ای به زیر پاتم /  کاشکی صدای قلبت  / نبود صدای قلبم  / کاشکی نگفته بودم  / تا وقت جون دادان باهاتم  / نوشته هرچه بود تموم شد  /  نوشتم عمر من حروم شد  /  نوشته رفته ای زیادم  /  نوشتم شمع رو به بادم / نوشته در دلم هوس مرد / نوشتم دل توی قفس مرد  /کاشکی نبسته بودم / ندگیمو به چشمات / کاشکی نخورده بودم  /  به سادگی فریب حرفات  /  لعنت به من که آسون  / به یک نگات شکستم  /  به این دل شکسته  /  راه گریز رو ساده بستم...

نبسته ام به کس دل، نبســـــته کس به من دل
چو تخــــته پــاره بـــر موج رهـــا رهـــا، رهـــا من
ز مــــن هر آنکــه او دور، چـو دل به سینه نزدیک
به مـــن هر آنکـه نزدیک، ازو جــــــدا، جــــدا من

  ادامه مطلب ...

من پذیرفتم شکست خویش را / پند های عقل دور اندیش را

من پذیرفتم که عشق افسانه است / این دل درد آشنا دیوانه است

می روم شاید فراموشت کنم / با فراموشی هم آغوشت کنم

می روم از رفتنم دل شاد باش / از عذاب دیدنم آزاد باش

(رهی معیری)

گر چه خویش را به هر چه خواستم رسانده ام

عشق من ! قبول کن هنوز بی تو مانده ام

تو : نهایت تمام قله های دوردست
من : کسیکه عشق را به قله ها رسانده ام

  ادامه مطلب ...

شاید گاهی باید سکوت کنی و هیچ وقت احساساتت رو بروز ندی. من اشتباه کردم نباید درمورد خیلی چیزها حرف میزدم. نباید میدونستی که چه قدر دوستت دارم شاید نباید میگفتم که...

به یاد تو

باران که می آید آدم حس میکند دارد عشق می بارد از آسمان، هربار که نفس میکشم وجودم پر میشود از آرامش...

درست مثل لحظه هایی که تو در کنارم نشسته ای. آن لحظه ای که حس میکنم از حضور تو وجودم لبریز میشود از احساس... هر ثانیه که عطر وجودت میپیچد در جانم زنده میشود این تن خسته ام... تو مثل بارانی پر از عشق، و هوایت پر است از شور زندگی... 

از برت دامن کشان، رفتم ای نا مهربان
از مـن آزرده دل، کـی دگـر بینـی نشان
رفتم که رفتم؛ رفتم که رفتم

  ادامه مطلب ...

آن روز که همدیگر را یافتیم...
یافتنمان هنر نبود...
هنر این است:
همدیگر را گم نکنیم..

به رهی دیدم برگ خزان **پژمرده ز بیداد زمان کز شاخه جدا بود

چو زگلشن روکرده نهان**در رهگذرش باد خزان چون پیک بلا بود

ای برگ ستمدیده ی پاییزی

آخر تو ز گلشن ز چه بگریزی

  ادامه مطلب ...

گاهی شاید لازم باشه از یاد ببریم ..... . !

یاد آنهایی را که با نبودنشان بودنمان را به بازی گرفتند...

دوستی

دوستی رو از زنبور یاد نگیریم که وقتی از گل جدا میشه میره سراغ گل دیگه...

بلکه دوستی رو از ماهی یاد بگیریم که وقتی از آب جدا میشه می میره...


از من به تو نصیحت هیچ وقت برای نگه داشتن کسی که فرق تو، با بقیه رو نمی فهمه تلاش نکن!


دوستی

 به خیلی ها میگیم دوست ” …
به هرکسی که بتوونیم باهاش بیشتر از یه سلام و یه حال و احوالپرسی ساده حرف بزنیم
خیلی از این “دوست”ها ، دوست نیستن
همکارن، همکلاسین، فامیل دورن، همسایه ن، یه آشنان
دوست
 اونیه که باهاش رازهای مشترک داری
اونیه که وقتی دلت گرفت اول از همه شمارهء اونو میگیری
اونیه که برای قدم زدن انتخابش میکنی
اونیه که جلوش لازم نیست به چیزی تظاهر کنی
که اگه دلت گرفت بهش میگی “ دلم گریه میخواد ! ”
اونیه که دستت رو میگیره و میگه “میفهمم
که نمیخواد براش توضیح واضح بدی
اونیه که سر زده خراب میشی سرش
نمیگی شاید آمادگی نداشته باشه
چون مهم نیست
نه برای اون نه برای تو
حتی اگر خونه ش خیلی کثیف باشه
یا سرش خیلی شلوغ باشه
چون همیشه برای تو وقت داره
دوست اونیه که همیشه برات گزینهء اوله
اونیه که بهت سرکوفت نمیزنه
تحقیرت نمیکنه
. بهت نمیخنده
بقیه یا همکارن، یا همکلاسین، یا فامیل دورن، یا همسایه، یا یه آشنان
همهء اینا رو گفتم که بگم آدما عوض میشن
اما معیار دوستی عوض نمیشه...

 


وقتی نخواستت...؛

آروم بکش کنار...؛

غم انگیز است اگر تو را نخواهد...،

مسخره است اگر نفهمی...؛

احمقانه است اگر اصرار کنی...!